زمان مطالعه: < 1 دقیقه رخت چون بر بست زهرا زین دیار++ مرغ روحش شد سوی دارالقرار شد خموش آن طایر بشکسته بال++ گشت آفل(1) اختر برج کمال این گل امید را هم چرخ چید++ محرم سر ولایت آرمید دید مولا در جهان یک بار نیست++ راز دل را محرم اسرار نیست خیره خیره کرد با حسرت نگاه++ بر رخ رخشان‏تر از خورشید و ماه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه دور از تو من ای زهرا می‏سوزم و می‏سازم++ تنها به دل شبها می‏سوزم و می‏سازم در گوشه غم هر شب در آش تاب و تب++ چون شمع ز سر تا پا می‏سوزم و می‏سازم زین پیش به هر ماتم بودی تو مرا همدم++ دور از تو کنون تنها می‏سوزم و می‏سازم تا کرد جدا از هم ما را فلک،

زمان مطالعه: < 1 دقیقه شده روشن از تو سرای دل، که تو شمع خلوت حیدری++ به تو مانده چشم امید ما، که تو نور چشم پیمبری تو مهی به اوج سپهر دین، پدر تو خاتم و تو نگین++ شده محو حسن حور عین که تو رشک زهره‏ی ازهری تو کجا و مسئله‏ی فدک، که گذشتی از فلک و ملک++ چه بخوانمت که فدیت لک

زمان مطالعه: < 1 دقیقه زن رمز بهشت زندگانی است++ تابنده چو ماه آسمانی است بی زن گل زندگی خزان است++ زن مایه‏ی شادی جهان است زن کعبه‏ی عشق جان مرد است++ بی زن دل مرد سرد سرد است آن خانه که زن در آن نباشد++ آسایش جسم و جان نباشد دامان زن فرشته رخسار++ باغی‏ست ز گلبنان بی خار صد گرد دلیر و مرد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه زیباتر از فکر باران، روشن‏تر از جان دریاست++ در دفتر آفرینش یک شعر بسیار شیواست او روح سبز بهار است، آئینه‏ای بی‏غبار است++ پرواز مرغ دلم را آبی‏ترین آسمانهاست دستش پل رستگاری، چون نهری از نور، جاری++ هر سو که یک جان تاریک، هر جا که یک قلب تنهاست نامش بلندای عشق است، جامی ز صهبای عشق است++ مغروق دریای

زمان مطالعه: < 1 دقیقه بانوی آب چون هاله‏ای ز عاطفه‏ی ماه با جامه‏ای ز نور در قصر آفرینش کامل خورشیدوار، ایستاده به درگاه. نامش، ظهور زهره در آفاق عشق مهرش، فروغ سرمدی دلهاست با ابر مهربانی دستانش بانوی آب در لحظه‏های آبی رویاست آئینه‏ی کرامت دریاست. او، والاترین امیره‏ی گلها در وسعت مدائن روحانی است شعر شرف بر سینه‏ی کتیبه‏ی تاریخ اسطوره‏ی شگفت طهارت