انقلابیون جان بر کف و ایثارگر انقلاب، آرمانطلب و فداکارند.
قرآن و اسلام را میخواهند.
برای این گروه خدا و اسلام و قرآن اصالت دارد.
زندگی و آسایش.
جان و مال.
دنیا و حکومت دنیا، موضوعیّت ندارند.
اینها طلای سُرخند. هر چه در آتش و مشکلات و سختیها قرار گیرند، ایمان و عشق آنها بیشتر میشود.
شکسته نمیشوند.
سختی و خستگی نمیفهمند.
با هرگونه مشکلی مقابله میکنند.
و برای هر مصیبتی آمادهاند.
در گرماگرم جنگ خدا را و شهادت در راه خدا را آرزو میکنند.
مانند امام علی (ع) به دشمن پشت نمیکنند.
واژه «فرار» و «گریز» را یاد ندارند.
و تمام زخمها را بر سینه و پیش رو دارند.
و تا آخرین نَفَس دست از پرچم اسلام برنمیدارند.
پدید آورندگان انقلابند و عامل اصلی تداوم آن.
خط شکن مقاومند و افشاکننده منافق.
امّا باید پرسید که تعدادشان چقدر است؟ و در هر نهضتی چه مقدار یافت میشوند؟
و چقدر باید همه امکانات و عوامل را بکار گرفت تا اینگونه از اُسوههای تقوی و مبارزه را تربیت نمود؟
راستی اگر این گروه فراوان بودند؟ و در صحنه سیاسی حضور داشتند؟ میگذاشتند:
دختر پیامبر شلّاق بخورد.
و حقّ مسلّم او غصب گردد؟
با سیری در تاریخ نهضتها، و بررسی علل پیروزی و شکست آنها، به این واقعیّت میرسیم که پیروزی انقلابهای بشری یا الهی، به ایثارگری و شهادتطلبی و آرمانخواهی این گروه مربوط میشود و شکست نهضتها نیز به کمی نفرات و شهادت یا کنار زدن همین دسته از یاوران آگاه، ارتباط پیدا میکند و هزاران افسوس که همواره تعدادشان اندک است. که فرمودند: «اِرْتَدَ النّاسَ اِلّا ثَلاثَةَ نَفَر)(1)
و این گُلهای سرخ همیشه معطّر بوستان تاریخ، و الگوهای همیشه استوار بشریّت، در هر خانوادهای و قوم و قبیلهای جوانه نمیزنند، غالباً از طبقات محروم و مستضعف جوامع بشری میدرخشند و از نفوذ و قدرت و سرمایه زورمندان و قدرتطلبان و رفاهزدگان، بیبهرهاند.
در زمین گمنام و در آسمانها معروفند.
اگر نگاه کوتاهی به حوادث پس از پیامبر (ص) بیافکنیم میبینیم که این گروه:
یا برده آزاد شدهاند «چون بلال».
و یا کارگر سادهاند «مانند مقداد و سلمان».
در مقابل، صاحبان زُور و زَر، که اگر برخیزند قبیله 10 یا 15 هزار نفری آنان برمیخیزند و باغ و املاک و سرمایههای کلان دارند، بر ضدّ
خط رسول خدا و عترت و امامت برخواستند(2)
و همه امکانات خود را در اغفال و انحراف امّت اسلامی بکار گرفتند.
دیگر با بالهای شکسته. مگر میشود پرواز کرد؟(3)
و با کمی یاران و نفرات. مگر ممکن است مقاومت نمود؟ اینجا بود که عترت رسول خدا (ص) حفظ اسلام و قرآن را بر جان خویش مقدّم داشتند و همه مصیبتها را به جان خریدند که حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند.
وَیْلایَ فی کُلّ شارِقٍ «از این پس وای بر صبحی که در آن خورشید طلوع میکند».
ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ «پناه من از دنیا رفت و بازویم سست شد».
شَکْوایَ اِلی اَبی «شکایت من فقط با پدرم خواهد بود».
وَ عَدْوایَ اِلی رَبّی «و فقط از خدای تعالی یاری میطلبم».
اَللّهُمّ اَنْتَ اَشَدّ قُوّة وَ حَوْلاً «پروردگارا! حول و قوّه تو از همگان فزونتر است».
وَ اَحَدّ بَأساً وَ تَنْکیلاً «و سختترین عذاب کنندگان و عقوبت کنندگانی».
آنگاه امیر مؤمنان (ع) فرمود:
لا وَیْلَ عَلَیْکِ «شایسته تو نیست که وای بر من بگوئی».
اَلْوَیْلُ لِشانِئکِ «بلکه وای بر دشمنی که بر تو ستم نمود».
نَهْنِهی عَنْ وَجْدِکِ یَابْنَةَ الصّفوَةِ «ای دختر برگزیده خدا خویشتن را از اندوه و غضب مانع شو».
وَ بَقِیّةَ النّبُوَةِ «و ای باقیمانده نبوّت».
فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی «من در دینم هرگز سست نشدهام».
وَ لا اَخْطَأتُ مَقْدُوری «و از آنچه در حدّ توانائی من است مضایقه نمینمایم».
وَ ما اُعِدّ لَکِ خَیْرٌ مِمّا قُطِعَ عَنْکِ «و در مقابل آنچه از تو قطع کردهاند بهتر آن را برایت آماده فرموده است».
فَاحتَسَبِی اللّهَ «پس برای خدا صبر کن (به خدا واگذار).
فَقالَتْ. حَسبِیَ اللّهُ وَ اَمْسَکَتْ «فاطمه زهرا هم فرمود: خدا مرا کافی است (به خدا واگذاردم) آنگاه ساکت شد».
1) اختصاص شیخ مفید ص 127 و 9. و. احتجاج طبرسی. و. قرب الاسناد ص 25.
2) قبیله «أسلم»، پس از تطمیع بزرگانشان چنان در کوچههای مدینه جمع شدند که کوچههای مدینه گنجایش آنها را نداشت. تاریخ طبری. و نهایة الأرب ج 4 ص 35.
3) تنهائی رهبر معصومابوهیثم نقل میکند پس از آنکه امام علی (ع) را با آن وضع دردآلود به مسجد کشاندند و حرکت حریم ولایت را پاس نداشتند امام (ع) از مسجد خارج شد و در سر راه حدود 30 عدد گوسفند مشاهده کرده فرمودندوَاللّهِ لَو اَنّ رِجالاً یَنْصِحُونَ لِلّهِ عَزّ وَ جَلّ وَ لِرَسُولِهِ بِعَدَدِ هذِهِ الشِّیاةُ لاَذِلْتُ اِبنَ آکِلَةِ الدّبانِ عَنْ مُلْکِهِ«به خدا سوگند اگر به اندازه این گوسفندان، مردانی خیرخواه خدا و پیامبر (ص) میداشتم ابابکر را از حکومت خلع میکردم»- روضه کافی ص 32- بیتالاحزان (ترجمه) ص 125.- تروری که ناکام ماندابابکر و عمر در تداوم سیاستها و سرکوبی مخالفان در رابطه با نفوذ اجتماعی امام علی (ع) به این نتیجه رسیدند که امام را ترور نمایند تا دیگر کسی جرئت مخالفت نداشته باشد و این مأموریت شوم را به خالد بن ولید (فرمانده نیروهای ویژه مشرکین در جنگ اُحُد) واگذار نمودند که به هنگام سلام دادن در نماز، آن هنگام که ابابکر میگوید (اَلسلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرِکاتُه)، خالد امام را ترور نمایدامّا ابابکر در نماز دچار تردید شد که خالد نتواند مأموریّت را به درستی انجام داده و کشته شود و ماجرای رسوای دیگری پدید آید از این رو قبل از سلام نماز گفتیا خالِد لا تَفْعَل ما اَمَرْتَک السّلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاته(ای خالد، آنچه را که به تو فرمان دادهایم اجراء نکن)امام علی (ع) خالد را پس از نماز در دستان و بازوان قدرتمند خود فشردند به گونهای که از درد، فریاد میکشید و با خواهش و درخواست عموی بزرگوارش او را آزاد فرمودحال آیا نماز ابابکر درست بود یا باطل؟آیا میشود فرمان ترور مسلمانی را صادر کرد و سپس به نماز جماعت ایستاد؟ و آیا در نماز میشود فرمان صادر شده را نقض کرد؟ جای خود دارد1. احتجاج طبرسی ص 49:2. علل الشرایع ج 1 ص 182.