میپرسند، رسول گرامی اسلام که از این اصل مسلّم غفلت نفرمود، و قدرت دفاعی نمونه را در آغازین لحظههای پیروزی اسلام تحقّق بخشید، چرا پس از پیامبر (ص) آن همه حوادث تلخ پدید آمد؟ و مصیبتهای فراوانی بر اهلبیت (ع) باریدن گرفت؟ و از قدرت دفاعی مردم خبری نشد؟ و ارتش یکصد هزار نفری اُسامة در کنار مدینه فروپاشید و تحرکی از خود نشان نداد؟ و ارزشهای اسلامی را بدون دفاع گذاشتند و شمشیرها را غلاف کردند؟(1)
پاسخ صحیح این پرسش و دیگر سؤالات مربوط به ارزیابی «سیاست نفوذ در نیروهای دفاعی، نظامی» بستگی کامل دارد زیرا استعمارگران و طراحان سیاسی تشنه قدرت نیز از عامل قدرت دفاعی، غفلت و فراموشی ندارند و همواره در نابودی و براندازی آن میکوشند.
اگر انقلابی، نهضتی، حرکت موفّقی، از اصل دفاع، غافل ماند با یک حرکت میلتاریستی حساب شده به مقابله و تهاجم روی میآورند امّا اگر انقلابیّون و رهبران نهضتها، ارتش و سپاه و قدرت دفاعی سازمان یافتهای را تدارک دیدند و عامل دفاعی را تحقق بخشیدند و به بازپروری ارتش و نظامیان پرداختند، به فکر نفوذ و ضربه و کودتای نظامی و ایجاد تفرقه و جدائی در میان نیروهای نظامی میافتند و بادهها طرح و برنامه، و
روشهای استحماری، و نقشههای شیطانی، به فروپاشیدن و عقب راندن و نابودی قوای نظامی همّت میگمارند.
در حوادث تلخ پس از رسول خدا (ص) با شیوه دوّم با قدرت دفاعی مجاهدان اسلام برخورد نمودند و با سفارشات اکید پیامبر (ص) ابابکر و عمر در لشگر اسامه نماندند و مرتّب مدینه را تحت نظر داشتند و از اوامر رسول خدا سرپیچی نمودند(2)
و با طرحها و شیوههای شیطانی، ارتش حدود 100 هزار نفری اسلام را که در کنار مدینه برای جنگ با رومیان اردو زده بودند پراکندند و تخم نفاق کاشتند و قدرت دفاعی آن را نابود ساختند مانند:
1- زنده کردن روح ناسیونالیستی در میان مجاهدان (در نتیجه هر کس به طرف قبیله خود رفت).
2- زنده کردن ارزشهای جاهلیّت (گفتند چرا اسامة بن زید که جوان است باید فرمانده باشد؟)
3- تحریک کردن مجاهدان برای امتیازخواهی (میگفتند سربازان کدام قبیله بیشترند و کدام قبیله کمتر؟).
4- ایجاد تفرقه و جدائی در میان ارتش اسلامی.
5- ایجاد شک و تردید (که برای کی و چرا باید بجنگید؟)
6- تقویت روح بدبینی و ناامیدی.
7- ایجاد رعب و وحشت در میان گروههای کوچکتر.
و همه دیدند که، شمشیرها غلاف شد.
و هر سربازی به خانه خود خزید.
و گروههای بزرگتر به قبیله خود ملحق گردیدند و به سکوت و انزوا غنودند.
و آنگاه سربازان باند حاکم و کودتاگران سقیفه، در یک تهاجم محکوم، حکومت را به دست گرفته و به مرزهای بیدفاع قرآن و عترت یورش آوردند و هر چه خواستند کردند و امام بحق را منزوی و حرمت و عظمت یگانه دخت پیامبر را شکستند.
1) پیامبر اکرم (ص) برای سرکوبی دشمنان و رومیان منتظر فرصت، سپاه عظیمی را به فرماندهی اسامة بن زید، فراهم آورد و همه را به همکاری و بسیج نیروها و شرکت در لشگر اسامة دعوت میفرمود که با تحریکات و سرپیچی تشنگان قدرت و عوامل نفوذی، ارتش فراهم آمد به جای پیش روی و تهاجم به دشمن، فروپاشید سیره ابن هشام ج 2/ 642. و. النص والاجتهاد ص 12. طبقات ابن سعد ج 2/ 120 و 190.
2) پس از آن همه اوامر مکرّر رسول خدا (ص) که فرمود.«لشگر اسامة بن زید را ترک نکنید» برخی تخلّف فرمان نموده و ارتش اسامة را ترک گفتند و ابابکر و عمر و عثمان به بهانههای مختلف از شرکت امتناع ورزیدند و در فکر حکومت بودند در صورتی که رسول گرامی اسلام به متخلفین لعنت کرده بود.1. ارشاد ج 1 باب دوم: شیخ مفید متوفای 413 هجری2. اثبات الوصیة ص 225: مسعودی متوفای 346 هجری3. الطبقات ج 4/ 136: ابن سعد متوفای 230 هجری4. التهذیب ج 2/ 391 ج 3/ 215: ابن عساکر شافعی متوفای 571 هجری5. کنزالعمال ج 5/ 312: متقی هندی6. تاریخ یعقوبی ج 2/ 93: احمد بن ابییعقوب متوفای 292 هجری7. شرح ابیالحدید ج 2/ 21: ابن ابیالحدید متوفای 656 هجری8. حیاة محمّد (ص) ص 467 محمد حسنین هیکل9. دلائل الصدق ج 3 ص 5:10. ملل و نحل (ابتدای کتاب چهارم): شهرستانی11. تاریخ طبری ج 2 ص 429 و 462: طبری متوفای 310 هجری12. انساب الاشراف ج 2 ص 384: بلاذری متوفای 279 هجری13. مروج الذهب ج 2 ص 301: مسعودی متوفای 346 هجری14. نهجالسعادة ج 5 ص 285: علّامه محمودی15. طبقات الکبری ج 4 ص 66: ابن سعد متوفای 230 هجری16. بحارالأنوار ج 38 ص 173: مرحوم مجلسی متوفای 1110 هجری17. کامل ج 2 ص 335: ابن اثیر متوفای 606 هجرینامه ابوبکر به اُسامه و پاسخ آناسامة بن زید از جانب رسول خدا (ص) فرمانده لشکر شده بود تا به سرزمین شام حرکت کنند و جلو تجاوز دشمن را بگیرند، و پیامبر (ص) فرموده بود هر کس از فرمان اسامة تخلف کند مجرم است نامه ابوبکر به اسامة، چنین است:از ابوبکر خلیفه رسول خدا (ص) به اسامة بن زیدامّا بعد:مسلمانان به من پناه آوردند، و مرا برای سرپرستی امر خلافت، انتخاب کردند و مرا رئیس خود بعد از رسول خدا (ص) نمودند(نامه طولانی است تا آنجا که میگوید)وقتی نامه من به تو رسید و آن را خواندی، تو نیز مانند مسلمانان بیا و با من بیعت کن و به عمر بن خطاب اجازه بده که از تحت فرماندهی تو تخلّف کند (و نزد من باشد) زیرا من از او بینیاز نیستم، بلکه به او نیاز دارم و سپس به سوی همان جبهه که رسول خدا (ص) تو را به جانب آن حرکت داده است برو.وقتی که نامه به اسامه رسید و آن را خواند، پاسخ آن را چنین نوشت:«از اسامة بن زید، بنده آزاد شده رسول خدا (ص) به ابوبکر بن ابیقحافه،امّا بعد:نامهات به من رسید، ولی آغاز آن با آخر آن متناقض بود، در آغاز نامه نوشتهای که من خلیفه رسول خدا (ص) هستم سپس چنین ادعا کردهای که مسلمانان در اطراف تو اجتماع کرده و تو را امیر خود نمودهاند، اگر چنین باشد، لازم بود که آنها در مسجد با تو بیعت کنند، نه در سقیفه بنیساعده!؟وانگهی از من تقاضا کردهای که به عمر به خطاب اجازه تخلّف از سپاه را بدهم به خاطر اینکه به او نیاز داری، ولی بدان که او پیش خود، بیآنکه من به او اجازه بدهم تخلّف کرد، و برای من روا نیست که به هیچ کس اجازه تخلّف بدهم زیرا رسول خدا (ص) فرمان بسیج و حرکت تحت فرماندهی مرا داده است، و در این جهت فرقی بین تو و عمر نیست که هر دو تخلّف کردهاید، و تخلّف از فرمان رسول خدا (ص) بعد از رحلتش با تخلّف در حال حیاتش فرقی ندارد، و هر دو یکسانند، و تو میدانی که رسول خدا (ص) به تو و عمر فرمان داد که تحت فرماندهی من به سوی جبهه حرکت کنیم، و رأی و فرمان رسول خدا (ص) درباره شما از رأی خود شما در مورد خودتان، بهتر و مقدمتر است، موضعگیری شما بر پیامبر (ص) مخفی نبود، آن حضرت مرا سرپرست شما کرد، ولی شما را سرپرست من نکرد، و مخالفت با پیامبر (ص) نفاق و دوروئی است…».