پس از آنکه ابوبکر در برابر استدلالهای روشن قرآنی حضرت زهرا علیهاالسلام جوابی برای غصب فدک نداشت، و برای اثبات حدیث جعلی به شهادت عائشه و عمر متوسل شد، لازم بود در برابر شهادت دروغین آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.
از این رو، ام ایمن و اسماء بنت عمیس به نفع حضرت زهرا علیهاالسلام در اعطای فدک از طرف رسول خدا به دخترش گواهی دادند
اما عمر و ابوبکر تسلیم نمیشدند.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
حدیث 154
فقالت: الم تسمعا من ابی رسول الله صلی الله علیه و آله یقول:
اسماء بنت عمیس و ام ایمن من اهل الجنة؟
قالا بلی.
فقالت: امراتان من الجنة تشهدان بباطل؟
ثم قالت: قد اخبرنی ابی بانی اول من یلحق به فوالله لاشکونهما
(آیا مگر از پدرم رسول الله صلی الله علیه و آله نشنیدهاید که فرمود: اسماء و ام ایمن از اهل بهشتند؟)(1)
ابوبکر و عمر گفتند: آری شنیدیم.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
((پس چرا با گواهی آن دو نفر فدک را تحویل من نمیدهید؟) آیا دو زن بهشتی به باطل شهادت دادهاند؟)
و چون پاسخ مثبتی از آن دو نفر نشنید در حالی که دردآلود، رسول خدا را میخواند، فرمود:
(پیامبر خدا مرا خبر داده است، من اول کسی هستم که به آن حضرت ملحق میگردم. پس سوگند به خدا که از ابوبکر و عمر در حضور پیامبر شکایت میکنم.)
و در روایت دیگری آمده است که پس از گواهی عائشه و عمر در اثبات حدیث ادعایی ابوبکر، حضرت زهرا علیهاالسلام از امیرالمؤمنین علیهالسلام و ام ایمن که گواهان صادق اعطای فدک از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به دخترش بودند، درخواست گواهی نمود
امام علی علیهالسلام و ام ایمن شهادت دادند که «فدک را رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه بخشیده است»
آن گاه حضرت زهرا علیهاالسلام به ابوبکر فرمود: دیگر چه میگوئید؟
حدیث 155
فقالت: علی علیهالسلام و ام ایمن یشهدان بذلک
(علی علیهالسلام و ام ایمن شهادت میدهند که فدک را رسول خدا صلی الله علیه و آله بمن بخشیده است)(2)
اگر شهادت ملاک است، پس فدک را به من برگردانید.
اما متاسفانه پاسخ شنید که:
ای دختر رسول خدا! فدک را فقط با شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن میتوانیم بشما برگردانیم.(3)
و یادشان رفته بود که اسماء بنت عمیس و ام ایمن قبلا شهادت داده بودند
و ابابکر قول داده بود «اگر ام ایمن شهادت دهد، فدک را بر میگردانم»(4)
اما پس از گواهی او بهانهی دیگری مطرح کرد که (دو زن با یک مرد باید شهادت دهند)
1) کتاب عوالم ج 11 ص 436 و تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 186.
2) بحارالانوار ج 28 ص 297 و 302 و الاحتجاج ص 58.
3) الغدیر ج 7 ص 191 و فتوح البلدان ص 38.
4) الطبقات الکبری ج 2 ص 315 و کنز العمال ج 5 ص 622.