امام صادق (ع) فرمود: فاطمه (س) هفتاد و پنج روز بعد از رسول خدا (ص) زندگی کرد، در این مدّت هیچکس او را خوشحال و خندان ندید در هر هفته دوبار، دوشنبه و پنجشنبه کنار قبر شهیدان اُحُد میرفت و اشاره میکرد و میگفت: در اینجا رسول خدا (ص) بود، و در آنجا مشرکین بودند (اشاره به جنگ اُحُد در میدان اُحُد).
و در روایت دیگر آمده: فاطمه (س) در آنجا نماز میخواند و دعا میکرد، و این کار تا آخر عمر آن حضرت ادامه یافت.
و از محمود بن لُبید نقل شده که گفت: هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، فاطمه (س) کنار قبرهای شهیدان میآمد، کنار قبر حضرت حمزه (ع) توقف میکرد و گریه مینمود.
در یکی از روزها کنار قبر حضرت حمزه (ع) رفتم، دیدم فاطمه (س) در آنجا گریه میکند، او را به خود واگذاشتم، وقتی که آرام گرفت، به حضورش رفتم و سلام کردم و گفتم: «ای سرور زنان، سوگند به خدا با این سوز و گداز تو، بندهای دلم پاره پاره شد».
فرمود: ای ابوعمر! سزاوار است که گریه کنم، چرا که بهترین پدران، حضرت رسول خدا (ص) را از دست دادهام، آه! چقدر مشتاق دیدار آن حضرت هستم.
سپس این شعر را خواند:
اِذا ماتَ یَوْماً مَیّت قَلَّ ذِکْرُهُ++
وَ ذِکْرُ اَبِی مُذْماتَ وَاللَّه اَکْثَرُ
: «هرگاه روزی شخصی مُرد، یادش کم میشود. ولی سوگند به خدا از آن روزی که پدرم رحلت کرده، یاد او بیشتر شده است».