هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، کوچک و بزرگ، زن و مرد از فراق او متأثّر شدند و سراسر مدینه یک پارچه به عزا و گریه و ناله، مبدّل شد، سیل اشک از چشمهای مردم روان بود، و از هر گوشهی مدینه صدای گریه و فغان و شیون شنیده میشد، مردم همانند حاجیان که احرام حجّ میبندند و فریاد مناجات و ناله سر میدهند، ضجّه میکردند، هیچ مرد و زنی نبود مگر اینکه گریه میکرد و ناله مینمود، این مصیبت جانکاه، بخصوص برای خاندان پیامبر (ص) و بویژه امیر مؤمنان علی (ع)، پسرعمو و برادر آن حضرت، بسیار جانسوز بود، از فراق پیامبر (ص) آنچنان اندوه بر امیر مؤمنان (ع) وارد گردید که اگر بر کوهها نازل میشد، طاقت تحمل آن را نداشتند، و بعضی از خاندان آن حضرت بقدری در تنگنای شدید اندوه قرار گرفتند که نمیتوانستند خود را نگهدارند، جزع و بیتابی، صبر و عقل آنها را ربوده بود و قدرت تکلّم و شنوائی را از آنها سلب کرده بود.
سایر مردم از غیر دودمان عبدالمطلب نیز، بعضی میگریستند، بعضی شیون میکردند و بعضی بیتابی مینمودند…
ولی در میان همهی مردم هیچکس مانند حضرت زهرا (س)، محزون و غمگین نبود، آنچنان حزن و اندوه او را احاطه کرده بود که غیر از خدا کسی قادر بر ترسیم آن نیست، ساعت به ساعت و روز به روز، اندوهش تازه میشد، و گریهاش شدّت مییافت و صدای نالهاش کم نمیشد، و سوز درد دلش آرام نمیگرفت، هر روز که به پیش میآمد، گریه او بیشتر از روز قبل بود.