جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گفتار جانکاه فاطمه به علی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

و در احتجاج طبرسی آمده: امیر مؤمنان (ع) در خانه منتظر فاطمه (س) بود، فاطمه (س) پس از خطبه و گریه در کنار قبر رسول خدا (ص) برخاست و هیجان‏زده به سوی خانه رهسپار شد، وقتی که وارد اطاق گردید، و چشمش به علی (ع) افتاد، (به عنوان شکایت و دادخواهی) خطاب به آن حضرت گفت:

یَابْنَ اَبِی‏طالِبٍ اِسْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ فَخانَکَ رِیشُ الْاَعْزَلِ، هذَا اِبْنُ اَبِی‏قُحافَةٍ یَبْتَزَّنِی نِحْلَةَ اَبِی، وَ بُلْغَةَ اِبْنَیّ لَقَدْ اَجْهَرَ فِی خِصامِی، وَ الفیتُهُ اَلَدَّ فِی کَلامِی حَتّی حَبَسَتْنِی القِیلَةُ نَصْرَها (الانصار) وَ الْمُهاجِرَةُ) وَصْلَها وَ غَضَّتِ الْجَماعةُ دُونِی طَرَفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ…

«ای پسر ابوطالب! مانند کودک در رحم مادر خود را پیچیده‏ای و گوشه‏نشین شده (و زانو به بغل گرفته‏ای)، و مانند شخص متّهم در کنج خانه پنهان گشته‏ای، تو آن کسی بودی که شاهپرهای بازها را درهم شکستی، اینک از پرهای مرغهای ناتوان، درمانده شده‏ای، این پسر ابوقحافه است، که از روی ظلم، عطای پدرم، و قوت فرزندانم را گرفته و با من آشکارا دشمنی می‏کند، و در سخن گفتن با کمال خشونت با من برخورد می‏نماید، بطوری که فرزندان قبیله (اوس و خزرج) از یاری من دست برداشتند و مهاجران مرا یاری نکردند، و همه‏ی جماعت، سر در گریبان فروبردند و چشمها را به پائین انداختند، دیگر هیچکس از من دفاع نکرد، و از ظلم آنها جلوگیری ننمود.

همانا خشمگین از خانه بیرون رفتم و اکنون پریشان و سرافکنده بازگشتم و تو نیز این گونه پریشان نشسته‏ای، تو آن کسی هستی که گرگان عرب را شکار می‏کردی ولی اینک مگس‏ها ترا از پای درآورده‏اند، نه گویندگان را منع نمودی و نه باطل

گرایان را به جای خود نشاندی، طاقتم به سر آمده، کاش پیش از این حوادث تلخ، مرده بودم، اکنون که با ساحت تو درشتی کردم و بی‏حرمتی نمودم، خداوند عذرخواه من است، خواه مرا یاری کرده باشی و یا واگذاشته باشی.

ای وای بر من در هر روز، وای وای بر من در هر شب! که پناه من (رسول خدا) رحلت کرد، بازویم از فراق او ناتوان گشت، شکایتم را نزد پدرم می‏برم، و از خدا در دفع دشمن، کمک می‏خواهم.

خدایا! قدرت تو از همه بیشتر است، و عذاب و کیفر تو از همه شدیدتر می‏باشد.