در پایان خطبه، فاطمه (س) به قبر رسول خدا (ص) رو کرد و خطاب به رسول خدا (ص) گفت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَ هَنْبَثَةٌ++
لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثُرِ الْخَطْبُ
اِنّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها++
وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدَهُمْ وَ لا تَغِبُ(1)
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَة++
عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الاَدْنِین مُقْتَرَبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهُمْ++
لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَاسْتُخِفَّ بِنا++
اِذْ عِبْتَ عَنّا فَنَحْنُ الْیَوْمُ نُعْتَضَبُ
وَ کُنْتَ نُوراً وَ بَدْراً یُسْتَضاءُ بِهِ++
عَلَیْکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی العِزَّةِ الْکُتُبُ
وَ کانَ جِبْریِلُ بالْآیاتِ یُونِسُنا++
فَقَدْ فَقَدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ حَلَّ بِنا++
اَما اُناسٌ فَفازُوا بِالّدِی طَلَبُوا
اِنَّا رُزِینا بِما لَمْ یُرزَنْ ذُوشُجُنِ++
مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عَجَمٌ وَ لا عَرَبُ
: «ای پدر! بعد از تو فتنهها برپا گردید و صداهای گوناگون بلند شد، که اگر تو زنده و ناظر بودی، این همه اختلاف، رخ نمیداد.
تو از میان ما رفتی و حال ما مانند آن زمینی شد که بارانهای نافع از آن بریده شود، و قوم تو نظم را بهم زدند، پس شاهد باش و امور آنان را از نظر دور مکن.
و اهل و خانوادهی هر پیغمبری یا بزرگی که در پیشگاه خدا دارای قرب و مقام بود، نزد دیگران احترام داشت.
غیر از ما که چند مرد، کینههای سینهی خود را آشکار کردند، هنگامی که از میان ما رفتی و در میان خاک پنهان گشتی.
جمعی از مردان، نسبت به ما به چهرهی گرفته مینگریستند، و مقام ما را سبک شمردند وقتی که از میان ما رفتی، دست ما امروز از همه چیز کوتاه شده است.
تو نور تابان بودی که از آن نور، بهره میگرفتند، تو کسی بودی که از طرف خدای بزرگ، بر تو کتاب آسمانی نازل شد.
و جبرئیل که آیات را نازل میکرد، پیوسته مونس ما بود، رفتی و با رفتن تو همهی درهای خیر به روی ما بسته شد.
ای کاش قبل از رحمت تو، مرگ با ما ملاقات میکرد، تو رفتی و جمعی به مراد ناحق خود نائل شدند.
ما با رفتن تو آنچنان مصیبت زده شدیم که در تمام جهان از عرب و عجم، مصیبت هیچ مصیبت زدهای، به شدّت مصیبت ما نمیرسد».(2)
و در کتاب «الدّر النّظیم» آمده: حضرت زهرا (س) سه شعر زیر را به اشعار فوق، متّصل نمود و فرمود:
قَدْ کُنْتُ ذاحِمْیَة ما عِشْتَ لِی++
اَمْشِی الْبراحَ وَ اَنْتَ کُنْتَ جَناحِی
فَالْیَوْمِ اَخْضَعُ لِلذَّلِیل وَ اَتَّقِی++
مِنْهُ وَ اَدْفَعُ ظالِمِی بِالرّاحِ
وَ اِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ شَجْناً لَها++
لَیْلاً عَلی غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحِی
«ای پدر بزرگوار، تا تو زنده بودی من حامی و یاور داشتم و با عزّت در میان مردم راه میرفتم، و تو همانند بال و پر برای من بودی!
ولی امروز باید در برابر آن ذلیل، فروتنی کنم و از او بترسم، و آنان را که به من ظلم کردند با دست خود دفع کنم.
در آن هنگام که پرندهی قمری از سوز و گداز شب بر شاخهی درخت ناله میکند، من صبحگاه از فراق تو میگریم».
شیخ مفید (در کتاب امالی) به سند خود را از حضرت زینب دختر امیر مؤمنان (ع) نقل میکند که فرمود: چون رأی ابوبکر این شد که فدک را از فاطمه (س) بازدارد، و فاطمه (س) از جواب ابوبکر مأیوس شد، کنار قبر رسول خدا (ص) رفت و خود را روی قبر انداخت، و از ظلم قوم، شکوه کرد و آنقدر گریست که خاک قبر رسول خدا (ص) از اشکهای او، تر شد، سپس در پایان نالهی جانسوزش، اشعار فوق (قد کان بعدک انباء…) را خواند.
1) وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمّا غِبْتَ وَانْقَلَبُوا (کشفالغمّه ج 2 ص 49)- مترجم.
2) این اشعار در بعضی از نقلها با اندکی اختلاف، ضبط شده است (مترجم).