مورّخ و دانشمند معروف «مسعودی» (علی بن الحسن متوفّی 956) در کتاب «اثباة الوصیّه» میگوید: امیر مؤمنان علی (ع) بعد از رحلت رسول خدا (ص) در سن
35 سالگی برای بدست گرفتن زمام رهبری به امر خداوند برخاست. و مؤمنین از او پیروی کردند، و منافقین از او اطاعت نکردند، و مردی را برای ادارهی مقام خلافت انتخاب نمودند، و با آن کس که خدا و رسولش او را تعیین نموده بودند مخالفت کردند.
روایت شده: عبّاس (عموی پیامبر) به حضور امیر مؤمنان علی (ع) آمد، رسول خدا (ص) رحلت کرده بود، به علی (ع) گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم.
امیر مؤمنان (ع) فرمودند: مگر غیر از من کسی، خواهان این مقام است؟ چه کسی غیر از ما صلاحیّت این مقام را دارد؟
در این هنگام گروهی از مسلمین که «زُبیر» و «ابوسفیان» (صخر بن حرب) با آنها بودند، به حضور علی (ع) برای بیعت آمدند، ولی علی (ع) از این امر امتناع ورزید (شاید بخاطر تجهیز جنازهی رسول خدا «ص»).
مهاجران و انصار با هم اختلاف نمودند، انصار (مسلمین مدینه) گفتند: مِنّا اَمیرٌ وَ مِنْکُمْ اَمِیرٌ «یک رئیس از ما انتخاب شود و یک رئیس از شما انتخاب شود».
ولی گروهی از مهاجران (مسلمین مکّه و اطراف) گفتند از رسول خدا (ص) شنیدیم که فرمود: اَلْخِلافَةُ فِی قُرَیْشٍ «خلافت در دودمان قریش، خواهد بود»، سرانجام انصار تسلیم مهاجران شدند، بعد از آنکه مهاجران سعد بن عُباده (رئیس انصار) را لگدکوب کرده و او را از پای درآوردند.
عمر بن خطاب با ابوبکر بیعت کرد، و دست خود را بر دستهای او زد، سپس به دنبال او، جمعی از اعراب و المؤلّفَةِ قُلوبهم (تازه مسلمانانی که بعد از فتح مکّه، بر اثر تألیف قلوب آنها به اسلام گرویده بودند) که تازه به مدینه آمده بودند، بیعت کردند، و عدّهای نیز به پیروی از آنها با ابوبکر بیعت نمودند، این خبر پس از آنکه علی (ع) از غسل و کفن و دفن جسد مطهّر رسول خدا (ص) فارغ شد، به آن حضرت رسید.
حضرت علی (ع) با بنیهاشم که حاضر بودند و جمعی از صحابه مانند ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار، حُذیفه و ابّی بن کعب و جماعتی در حدود چهل نفر، نماز بر جنازهی رسول خدا (ص) خواندند.
حضرت علی (ع) برخاست و برای حاضران خطبه خواند، در آن خطبه بعد از حمد و
ثنای الهی فرمود:
اگر امامت در قریش قرار داده شده است، من سزاوارترین فرد به قریش هستم، و اگر در قریش قرار داده نشده پس انصار در ادّعای خود باقی هستند.