جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اشعاری در سوگ زهرای اطهر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

و ما در اینجا این بخش را با اشعار شیخ صالح حلّی» به پایان می‏بریم که براستی چه نیکو سروده است:

اَلْواثِبِینَ لِظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ++

وَ مُحَمَّدٌ مُلْقّی بِلا تَکْفِینٍ

والْقائِلِینَ لِفاطِمٍ آذَیْتنا++

فِی طُولِ نَوَْحٍ دائمٍ وَ حَنینٍ

وَالْقاطِعِینَ اَراکَةٍ کَیْما تَقِیل++

بِظِلّ اَوْراقٍ لَها وَ عُصُونٍ

وَ مُجْمِعِی حَطْبٍ عَلَی الْبَیْتِ الَّذی++

لَمْ یَجْتَمِعْ لَوْلاهُ شَمْلُ الدِّینِ

وَالْهاجِمِینَ عَلَی الْبَتُولِ بِبَیْتِها++

وَالْمُسْقِطِینَ لَها اَعَزُّ جَنِینٍ

وَالْقائِدِینَ اِمامَهُمْ بِنِجادَةٍ++

وَ الطُّهْرُ تَدْعُوا خَلْفَهُ بِرَنینٍ

خَلُّوا بْنُ عَمِّی اَوْ لَاکْشِفُ فِی الدُّعاءِ++

رَأْسِی وَ اَشْکُو لِلْإله شُجُونی

ما کانَ ناقَةُ صالِحٍ وَ فَصیِلُها++

بِالْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ اِلّا دُونِی

وَ دَنَتْ اِلی الْقَبْرِ الشَّرِیفِ بِمُقْلَةٍ++

عَبْرِیٍّ وَ قَلْبٍ مُکَمَّدٍ مَحْزُونٍ

قالَتْ وَ اَظْفارُ الْمُصابِ بِقَلْبِها++

غَوْثاهُ قَلَّ عَلَی الْعِداةِ مُعِینی

اَبَتاهُ! هذَا السَّامِرِیُّ وَ عِجْلِهِ++

تَبَعاً وَ مالِّ النَّاسُ عَنْ هارُونِ

اَیُّ الرَّزایا اَتَّقی بِتَجَلِّدِیِ++

هُوَ فِی النَّوائِبِ مُذْحُیِیتْ قَرینِی

فَقْدِی اَبِی اَمْ عُصْبِ بَعْلِی حَقِّهِ++

اَمْ کَسْرِ ضِلْعِی، اَمْ سُقُوطِ جَنِینِی

اَمْ اَخْذِهُمْ اِرْثی وَ فاضِلُ نِحْلَتی++

اَمْ جَهْلِهمْ حَقِّی وَ قَدْ عَرَفُونی

قَهَرُوا یَتیمَیْکَ الْحُسَیْنَ وَصَنْوَهُ++

وَ سَئَلْتُهُمْ حَقِّی وَ قَدْ نَهَرُونی

یعنی «آنانکه در ظلم به آل محمد (ص) برجستند، در حالی که هنوز جنازه‏ی پیامبر (ص) در بستر بود و کفن نشده بود.

و آنانکه به فاطمه (س) گفتند: ما را با ناله و گریه طولانی، آزار می‏دهی.

و آنانکه درخت «اراک» را بریدند، تا دختر پیامبر (ص) در سایه‏ی شاخ و برگ آن ننشیند و زاری نکند.

و آنانکه هیزم جمع کرده و به در خانه‏ای آوردند که اگر اهل آن خانه نبود،

پراکندگی دین، جمع و سامان نمی‏یافت.

و آنانکه به خانه‏ی فاطمه بتول (س) هجوم آوردند و فرزند عزیزش را ساقط نمودند.

و آنانکه پیشوای خود را با شمشیر حمایل کرده می‏کشیدند و دختر پاک پیامبر (ص) پشت سر او ناله و زاری می‏کرد.

و می‏فرمود: پسر عمویم را رها کنید وگرنه موی سرم را پریشان می‏کنم و اندوه‏های خود را به پیشگاه خدا به شکایت می‏برم.

فضلیت ناقه‏ی صالح پیامبر، و بچه‏ی آن ناقه، در نزد خدا بهتر از فضیلت من نیست بلکه کمتر است (همانگونه که پی‏کنندگان ناقه صالح به عذاب سخت الهی گرفتار شدند، شما نیز آن گونه خواهید شد).

آنگاه فاطمه (س) با چشمی گریان و قلبی سوزان و اندوهگین به قبر پیامبر (ص) نزدیک شد.

در آن وقت که چنگالهای مصائب بر قلبش بند شده بود، فریاد کشید و گفت: آه! آه! که یاور ندارم تا شرّ دشمن را از خود دفع کنم، هان ای پدر! اکنون این سامری و گوساله‏اش است که مورد پیروی مردم شده‏اند، و آنها از هارون (علی علیه‏السّلام) که به منزله‏ی هارون نسبت به موسی است) اعراض کردند.

ای پدر! از کدامین مصائب خود شکایت کنم، آیا از اینکه تازیانه به بدنم زدند شکایت کنم که اثر و دردش تا آخر عمر قرین من است.

یا از فقدان و فراق پدرم بگریم، و یا از اینکه حق شوهرم، غصب شده بنالم و یا از شکسته شدن دنده‏ی پهلویم، یا از سقط فرزندم؟!

یا از اینکه ارث و عطایای پدرم را چپاول کردند و یا از اینکه منکر حق من شدند و آن را نشناختند، بعد از اینکه مقام مرا (با توصیه‏های پدرم) شناخته بودند.

ای پدر! آنها دو یتیم تو حسین و حسن (ع) را مظلوم کردند، و من از آنها حقّم را مطالبه کردم، ولی آنها مرا از حقّم بازداشتند».