جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

از زبان حضرت زهرا بشنویم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

و در کتاب «ارشاد القلوب» نقل شده که فاطمه (س) فرمود: هیزم بسیار به در خانه‏ی ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزانند، من در پشت «در» ایستاده بودم، و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش، سوگند می‏دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند، عمر، تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده‏ی ابوبکر گرفت، و با آن بر بازویم زد و اثر آن همچون رگه‏های بازوبند در بازویم باقی ماند، آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد، در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالی که فرزند در رحم داشتم، آتش زبانه می‏کشید و صورتم را می‏سوزانید، او با دستش مرا می‏زد، گوشواره‏ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فراگرفت، محسنم بی‏گناه، سقط و کشته شد.