زمان مطالعه: < 1 دقیقه
و در کتاب «ارشاد القلوب» نقل شده که فاطمه (س) فرمود: هیزم بسیار به در خانهی ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزانند، من در پشت «در» ایستاده بودم، و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش، سوگند میدادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند، عمر، تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شدهی ابوبکر گرفت، و با آن بر بازویم زد و اثر آن همچون رگههای بازوبند در بازویم باقی ماند، آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد، در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالی که فرزند در رحم داشتم، آتش زبانه میکشید و صورتم را میسوزانید، او با دستش مرا میزد، گوشوارهام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فراگرفت، محسنم بیگناه، سقط و کشته شد.