جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چگونگی کشمکش بیعت گرفتن از علی از نگاه ابن ابی‏الحدید

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ابن ابی‏الحدید عالم معروف اهل تسنّن از کتاب «السّقیفه» جوهری روایت می‏کند، شعبی نقل کرد که ابوبکر به عمر گفت: «خالد بن ولید» کجاست؟

عمر، خالد را نشان داد، ابوبکر به عمر و خالد گفت: با هم نزد علی (ع) و زبیر بروید و آنها را به اینجا بیاورید.

عمر و خالد به درِ خانه‏ی زهرا (س) آمدند، خالد کنار در ایستاد، و عمر وارد خانه شد، و به زُبیر گفت: این شمشیر چیست که در دست داری؟

زبیر گفت: این شمشیر را آماده کرده‏ام تا با علی (ع) بیعت کنم.

در خانه‏ی جمعی از اصحاب از جمله مقداد و همه‏ی بنی‏هاشم حضور داشتند، عمر شمشیر را از دست زبیر ربود، و آن را روی سنگی که در خانه بود کوبید و شکست، سپس دست زبیر را گرفت و بلند کرد و از خانه بیرون آورد، و در بیرون خانه به خالد گفت: مراقب زبیر باش، خالد زبیر را نگهداشت با توجه به اینکه گروه بسیاری از فرستادگان ابوبکر به عنوان حفاظت خالد و عمر، کنار در خانه اجتماع کرده بودند.

سپس عمر وارد خانه‏ی حضرت علی (ع) شد و به علی (ع) گفت: «برخیز و بیعت کن».(1)

علی (ع) برنخاست و از بیعت امتناع ورزید، عمر دست علی (ع) را گرفت و گفت: برخیز، آن حضرت اطاعت نکرد، سرانجام آن حضرت را به اجبار از خانه بیرون آورد و به خالد سپرد و جمعیّت بسیاری همراه خالد بودند، عمر با همراهان، علی (ع) و زبیر را با اکراه و اجبار به سوی مسجد بردند، مردم از هر سو آمدند و اجتماع کردند و تماشا می‏نمودند، به طوری که کوچه‏های مدینه پر از جمعیّت شد.

فاطمه (س) وقتی که این گونه رفتار عمر را مشاهده کرد، با فریاد و فغان به میان جمعیّت آمد، زنهای بنی‏هاشم و زنهای دیگر، اطراف او را گرفتند، آنگاه فاطمه (س) در کنار در خانه ایستاد و فریاد زد:

«ای ابوبکر! چقدر زود بر اهل‏بیت پیامبر (ص) یورش بردید و جسارت کردید، سوگند به خدا من دیگر با عمر، سخن نمی‏گویم تا خداوند را ملاقات کنم».

روایت‏کننده می‏گوید: وقتی که علی (ع) و زبیر بعیت کردند، و آن فتنه‏ها و خروشها آرام گرفت، ابوبکر نزد فاطمه (س) رفت و از عمر شفاعت کرد، و از فاطمه (س) خواست که عمر را ببخشد، فاطمه از عمر راضی شد. (!!)(2)

ابن ابی‏الحدید (پس از نقل مطلب فوق اظهار نظر کرده و) می‏گوید: «به نظر من، صحیح این است که فاطمه (س) وقتی که از دنیا رفت، نسبت به ابوبکر و عمر، ناراحت و (خشمگین) بود، و وصیّت کرد که آنها در نماز بر جنازه‏ی او شرکت نکنند، و این پیش‏آمد، در نزد اصحاب ما از گناهان صغیره بوده و آنها مشمول آمرزش شده‏اند (!!) و بهتر این بود که ابوبکر و عمر، به فاطمه (س) احترام کنند، و به مقام ارجمند او توجّه نمایند، ولی آنها از تفرقه و اختلاف، بیم داشتند، و کاری را که به نظرشان صلاح‏تر بود انجام دادند، آنها در دین و قوّت یقین در جایگاه ارجمندی بودند، و مثل چنین اموری اگر ثابت شود، گناه کبیره نیست، بلکه از گناهان کوچکی است که معیار تولّی و تبرّی (دوستی و دشمنی) نخواهند بود!!».(3)

(آیا قضاوت ابن ابی‏الحدید، صحیح است؟! و می‏توان چنان امور را گناه صغیره نامید؟!! قضاوت با شما).


1) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید ج 6 ص 48.

2) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید ج 6 ص 49.

3) شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید ج 6 ص 50.