ابوقُتادهی انصاری جزء لشگر خالد بود، وقتی که این نیرنگ و جنایت را از خالد مشاهده کرد، بسیار آزرده شد، سوار بر اسب خود شده و با شتاب خود را به مدینه رسانید، نزد ابوبکر رفت و همهی جریان را بازگو نمود و سوگند یاد کرد که از آن پس، جزء هیچ لشگری که امیر و فرماندهی آن خالد بن ولید باشد، نشود(1)
ابوبکر گفت: «خالد به اموال و ثروت عرب، از راه فریب، دستبرد زده و با فرمان من مخالفت نموده است».
ولی وقتی که عمر بن خطاب، از جریان آگاه شد، در این مورد با ابوبکر گفتگوی بسیار کرد و گفت: واجب است که خالد قصاص شود.
هنگامی که خالد به مدینه بازگشت در حالی که پیراهن کرباسین پوشیده بود و روی آن زرهی آهنین در تن داشت و دو چوبهی تیر کمان بر دستارش نهاده بود، با این
وضع (که نشانهی پیروزی و حفظ سمت فرماندهی خود بود) وارد مسجد مدینه گردید.
وقتی که عمر او را دید، تیرها را از سر او برگرفت و آنها را شکست و ریز ریز کرد و سپس به او گفت:
«ای دشمن جان خود، به مسلمانی تجاوز میکنی و او را میکشی، سپس با همسرش آمیزش مینمائی، سوگند به خدا تو را سنگسار میکنیم.
خالد خاموش بود و سخن نمیگفت و میپنداشت رأی ابوبکر نیز همان رأی عمر است، تا اینکه به خانه ابوبکر نزد ابوبکر رفت و (با نیرنگ مخصوص) عذرخواهی کرد، و ابوبکر عذر نیرنگآلود او را پذیرفت و از قصاص او چشم پوشید!!
خالد از خانه ابوبکر بیرون آمد و عمر کنار در مسجد در انتظار او بود، خالد به عمر گفت: «نزدیک من بیا ای پسر اُمّشمله؟».
عمر از این تعبیر و گستاخی خالد فهمید که خالد از نزد ابوبکر، راضی بیرون آمده است، با خالد سخنی نگفت و به خانه خود رفت.
علّامه مجلسی میگوید: سرزنش عمر از خالد، به خاطر رعایت حدود و حریم شرع و احکام اسلام نبود بلکه ناراحتی عمر از خالد به خاطر این بود که در زمان جاهلیّت با خالد همسوگند بود، و همین عمر، هنگامی که فهمید سعد بن عُباده (رئیس انصار) را خالد کشته است، خالد را عفو کرد.
بعضی از راویان شیعه از ائمّهی اهلبیت (ع) نقل کردهاند: در زمان خلافت عمر، روزی عمر در بیرون مدینه با خالد ملاقات کرد، و به خالد گفت: «تو مالک بن نُویره را کشتی؟!».
خالد گفت: آری، بخاطر کُدورتی که بین من و او بود، او را کشتم، در عوض سعد بن عُباده را نیز بخاطر کُدورتی که بین تو و او بود، کشتم(2) عمر از این سخن خرسند شد و خالد را به سینهاش چسبانید و گفت:
أنْتَ سَیْفُ اللَّهِ وَ سَیْفُ رَسُولِهِ: «تو شمشیر خدا و شمشیر رسول خدا هستی؟».
1) شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ج 1 ص 179.
2) جریان کشته شدن سعد بن عباده، قبلاً خاطرنشان گردید. (مترجم).