جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امتحان از یاران و عدم قبولی آنها

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

راوی مذکور می‏گوید: وقتی که علی (ع) آن روز را به پایان رساند، سیصد و شصت مرد، با آن حضرت بیعت کردند که تا پای مرگ از او حمایت کنند، علی (ع) (خواست آنها را امتحان کند که آیا راست می‏گویند، به آنها) فرمود: بروید، فردا با سرهای تراشیده در محل «احجار الزّیت» (یکی از محله‏های داخل مدینه) نزد من بیائید.

آنها رفتند، علی (ع) خودش سرش را تراشید و فردای آن روز فرارسید، آن حضرت به آن محل رفت و در انتظار آن 360 مرد نشست، ولی تنها پنج نفر با سرهای تراشیده آمدند!!، نخست ابوذر آمد، بعد مقداد سپس حُذَیفة بن یمان، و پس از او عمّار یاسر، آمدند و در آخر، سلمان آمد، امام علی (ع) دستهایش را به سوی آسمان بلند نمود و عرض کرد:

«خدایا! قوم، مرا تضعیف کردند، چنانکه بنی‏اسرائیل، هارون (برادر موسی) را تضعیف نمودند، خدایا تو به آنچه که ما می‏پوشیم یا آشکار می‏کنیم آگاه هستی، و چیزی در زمین و آسمان بر تو پوشیده نیست، مرا مسلمان بمیران! و مرا به صالحان

ملحق کن».

سپس فرمود: آگاه باشید، سوگند به کعبه و رساننده‏ی به خانه کعبه، (و طبق نسخه‏ای فرمود: و قَسَم به مُزْدَلِفَه (عرفات) و سوگند به شتران تند رونده که حاجیان را برای رمی جَمَره در منی حرکت می‏دهند) اگر عهد و وصیت پیامبر (ص) نبود، قطعاً مخالفان را در کانال هلاکت می‏افکندم، و رگبارهای صاعقه‏های مرگ را به سوی آنها می‏فرستادم، و آنها به زودی معنی سخنم را خواهند دریافت»(1)


1) روضة الکافی ط جدید ص 33.