جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اشعاری در مرثیه‏ی سقیفه

زمان مطالعه: 7 دقیقه

و باز عالم نامبرده (عبیداللَّه اسد آبادی) نقل می‏کند: نابغه‏ی جُعدی(1) از منزل خود خارج شد، و از وضع مردم پس از رحلت پیامبر (ص) سؤال کرد، عمران بن حصین به او (در مورد اجتماع سقیفه) گفت:

اِنْ کُنْتُ اَدْرِی فَعَلَیِّ بَدْنَةٌ++

مِنْ کَثْرَة التَّخْلِیطِ اِنّیِ مَنْ اَنَا

: «اگر من خودم را در میان آنهمه جمعیت و اختلاف و اختلاط، می‏شناختم یک

قربانی بر من لازم می‏شد» (اوضاع این چنین درهم و بلبشو بود) قیس بن صرمه گفت:

اَصْبَحَتِ الْاُمَّةُ فِی اَمْرٍ عَجَبٍ++

وَ الْمُلْکُ فِیهِمْ قَدْ غَدا لِمَنْ غَلَبَ

قَدْ قُلْتُ قَوْلاً صادِقاً غَیْرَ کَذِبٍ++

اِنَّ غَداً یُهْلَکُ اَعْلامُ الْعَرَبِ(2)

نابغه گفت: حضرت ابوالحسن علی (ع) چه می‏کند؟

دو نفر به او گفتند: او به تجهیز جسد مطهّر رسول خدا (ص) اشتغال دارد؟ نابغه این اشعار را خواند:

قُولا لِاَصْلَعِ هاشِمٍ اِنْ اَنْتُما++

لا قَیْتُماهُ لَقَد حَلَلَتَ اوُرقَها

وَ اِذاً قُرَیْشٌ بِالفِخارِ تساجَلَتْ++

کُنْتَ الْجَدِیرَ بِهِ وَ کُنْتَ زَعِیمَها

وَ عَلَیْکَ سَلَّمتِ الْغَداةُ بِاِمْرَةٍ++

لِلْمُؤْمِنِینَ فبما رَعَتْ تَسْلِیمُها

نَکَثَتْ بَنُوتَیمِ بْنِ مُرَّةٍ عَهْدَها++

فَتَبَوَّئَتْ نِیرانَها وَ جَحِیمَها

وَ تَخاصَمَتْ یَوْمَ السَّقِیفَةِ وَ الَّذِی++

فِیهِ الْخِصام غَداً یَکُونُ خَصِیمُها

یعنی: به این مرد اصلع (که موی جلو سرش ریخته) از دودمان هاشم (یعنی علی علیه‏السلام) بگوئید: ریسمان تافته‏ی خلافت را گشودی (و از دست دادی) و آن زمان که قریشیان، افتخار خود را بر قبائل دیگر تثبیت می‏نمودند، تو به این افتخار سزاوار هستی زیرا رئیس قریش می‏باشی، دیروز بر تو به عنوان رئیس مؤمنان (در جریان غدیر) سلام کردند، ولی به عهد خود وفا نکردند، پسران تیم بن مرّه (ابوبکر و…) پیمان‏شکنی کردند و مستحق آتش دوزخ شدند، آنها در سقیفه با تو مخالفت و دشمنی نمودند، او (علی علیه‏السّلام) فردای قیامت، دشمن آنها خواهد بود.

و در همین روز سقیفه، نعمان بن زید پرچمدار انصار، اشعار زیرا را می‏خواند و برای غربت اسلام اشک می‏ریخت، و از مخالفت مردم با پیامبر (ص) اظهار تأسّف می‏نمود:

یا ناعِیَ الْاِسْلامَ قُمْ وَانْعِهِ++

قَدْماتَ عُرْفٌ وَ اَتی مُنْکَرُ

ما لِقُرَیْشٍ لاعَلی کَعْبِها++

مَنْ قُدِّموا الْیَوْمَ وَ مَنْ اُخِّرُوا

مِثْلُ عَلِیٍّ مَنْ خَفی اَمْرُهُ++

عَلَیْهِمُ وَ الشَّمْسُ لا تَسْتُرُ

وَ لَیْسَ یُطْوی عَلَمٌ باهِرٌ++

سامٌ یَدُاللَّهِ لَهُ یَنْشِرُ

حَتّی یَزِیلُوا صَدْعَ مَلْمُومَةٍ++

وَالصَّدْعُ فِی الصَّخْرَةٍ لا یَجْبرُ

کَبْشُ قُرَیْشٍ فِی وَغاحَرْ بِها++

فارُوقُها صِدِّیقُها الْاَکْبَرُ

وَ کاشِفُ الْکَرْبِ اِذا خَطْبَه++

اَعْیی عَلی وارِدِها المَصْدَرُ

کَبَّرَ لِلَّهِ وَ صَلّی وَ ما++

صَلّی ذَوُوا الْعَیْثِ وَ لا کَبَّرُوا

تَدْبِیرُهُمْ اَدُّوا اِلی ما اَتَوْا++

تَبّاً لَهُمْ یابِئْسَ ما دَبَّرُوا

: «ای خبر دهنده‏ی مرگ اسلام، برخیز و برای اسلام به سوک بنشین، چرا که نیکی مرده و جای آن را بدی گرفته است، نیست از برای قریش و طایفه‏ی کعب از کسانی که مقدّم داشته‏اند، و نه آنکه را به تأخیر انداخته‏اند همانند علی (ع) که شخصیّت آن حضرت بر آنها پوشیده نیست، چرا که خورشید وجود علی (ع) قابل پوشش نیست، و همچنین پرچم ارجمند و بلند مرتبه‏ای که دست خدا آن را به اهتزاز درمی‏آورد قابل پیچیده شدن نیست، تا شکاف بسته و زشتی را ببندند، با اینکه شکاف در سنگ خارا قابل جبران نیست (یعنی آنها می‏خواهند با پوشاندن نور علی (ع)، ظلمت خود را جبران کنند و هرگز توان چنین کاری را ندارند).

علی (ع) قوچ (سردار) قریش در نبرد و جنگ است، و فاروق اعظم و صدّیق اکبر قریشیان می‏باشد (او است که جداکننده‏ی بین حق و باطل، و راستگو است) و او است که برطرف‏کننده‏ی اندوه قریش است در آن هنگام پر اندوهی که راه برگشت را بر واردین آن، مختل کند.

همان علی (ع) که در همه‏ی فراز و نشیبها، برای خدا تکبیر گفت و نماز خواند، ولی صاحبان زیان‏رسان (منافقین) نه نماز می‏خواندند و نه تکبیر می‏گفتند، صلاح‏اندیشی (ظاهری) آنها به اینجا کشید که خلافت را از او گرفتند، هلاکت باد بر آنها که چه بد صلاح‏اندیشی کردند!».

و در همین روز سقیفه، عتبة بن ابی‏سفیان بن عبدالمطلب، این اشعار را خواند:

وَ کانَ وَلِیُّ الْاَمْرِ مِنْ بَعْدِ اَحْمَدٍ++

عَلِیٌّ وَ فِی کُلِّ الْمَواطِنِ صاحِبُهُ

وَصِیُّ رَسُولِ‏اللَّهِ حَقّاً وَصِهْرِهِ++

وَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی وَ مَنْ لانَ جانِبُهُ

یعنی: صاحب امر (رهبر) بعد از پیامبر (ص) حضرت علی (ع) است که در تمام

فراز و نشیبها و مکانها، یاور پیامبر (ص) بود، علی بحق وصیّ رسول خدا (ص) و داماد او است، و نخستین کسی است که با پیامبر (ص) نماز خواند، و جانب خود را نسبت به پیامبر (ص) نرم کرد (یعنی تسلیم اسلام گردید).

عباس عموی پیامبر (ص) در روز سقیفه این اشعار را خواند:

عَجِبْتُ لِقَوْمٍ اَمِّرُوا غَیْرَ هاشِمٍ++

عَلَی هاشِمٍ رَهْطِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ

وَ لَیْسَ بِاَکْفاءٍ لَهُمْ فِی عَظِیمَةٍ++

وَ لا نُظَراءٍ فِی فِعالٍ وَ سُؤْدَدِ

: «تعجّب می‏کنم از قومی که غیر بنی‏هاشم را امیر بر بنی‏هاشم کردند، با اینکه بنی‏هاشم از حزب محمد (ص) هستند، و با اینکه غیر بنی‏هاشم در عظمت مقام و کردار و سیادت، نظیر و همتای بنی‏هاشم نیستند».

عتبة بن ابی‏لهب این اشعار را گفت:

تَوَلَّتْ بَنُوتَیْمٍ عَلی هاشِمٍ ظُلْماً++

وَ ذادُوا عَلِیّاً عَنْ اَمارَتِهِ قِدَماً

وَ لَمْ یَحْفظُوا قُرْبی نَبِیٍّ قَرِیبَة++

وَ لَمْ یَنْفُسُوا فِیمَنْ تَوَلّاهُمْ عِلْماً

: «طایفه بنوتیم (ابوبکر) از روی ظلم، زمام امور خلافت را بدست گرفتند، و علی (ع) را از مقام رهبری که از پیش برای او تعیین شده بر کنار زدند، و حرمت پیوند خویش و نزدیکی علی (ع) به پیامبر (ص) را رعایت نکردند.

و در این راستا به مقام علم (که شرط اصلی رهبری است) توجّه ننمودند».

عُبادة بن صامت، این اشعار را گفت:

ما لِلرِّجالِ اَخَّرُوا عَلِیّاً++

عَنْ رُتْبَةٍ کانَ لَها مَرْضِیّاً

اَلَیْسَ کانَ دُونَهُمْ وَصِیّاً++

(تا آخر…)

: «چرا این مردان، حضرت علی (ع) را از مقامی که شایسته‏ی او بود، به تأخیر انداختند؟ آیا علی (ع) نسبت به دیگران، اختصاص به این مقام نداشت؟».

عبدالرحمن حنبل، هم سوگند دودمان بنی‏جمح، این اشعار را گفت:

لَعَمْرِی لَئِنْ بایَعْتُمْ ذا حَفِیظَة++

عَلَی الدِّینِ مَعْرُوفُ الْعِفافِ مُوَفَّقا

عَفِیفاً عَنِ الْفَحْشاءِ اَبْیَضُ ماجِدٍ++

صَدُوقاً وَ لِلْجَبّارِ قِدْماً مُصَدِّقاً

اَباحَسَنٍ فَارْضُوا بِهِ وَ تَبایَعُوا++

فَلَیْسَ کَمَنْ فِیه الِذِی الْعَیْبِ مُرْتَقا

علیّاً وَصِیُّ الْمُصْطَفی وَ وَزِیرِهِ++

وَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی الِذِی الْعَرْشِ وَاتَّقی

رَجَعْتُمْ اِلی نَهْجِ الْهُدی بَعْدَ زَیْغِکُمْ++

وَ جَمَعْتُم مِنْ شَمْلِهِ ماتَمَزَّقا

وَ کانَ اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ بْنِ فاطِمٍ++

بِکُمْ اِنْ عَری خَطْبٍ اَبَرُّو اَرْفَقا

: «سوگند به جانم، سزاوار بود که بیعت می‏کردید با علی (ع) که حافظ دین و معروف به عفّت و پاکدامنی، و به پاکی موفّق بوده و آقا و بزرگوار و راستگو، و سبقت گیرنده در ایمان به خدا است، همان ابوالحسن، به او راضی گردید و با او بیعت کنید که مانند کسی نیست که در وجود او برای عیب دار، مقام ارجمندی باشد، همان علی (ع) که وصی مصطفی (ص) و وزیر او است، و نخستین فردی است که برای خدا نماز خوانده و راه تقوی و پرهیزکاری را پیشه‏ی خود ساخت، در این صورت (بیعت با علی) شما بعد از انحراف به جادّه‏ی هدایت بازگشته، و آنچه را که موجب پراکندگی شما و دریده شدن امور شما شده است، جمع می‏نمائید، علی (ع) امیر مؤمنان و پسر فاطمه‏ی بنت اسد است که هنگام وارد شدن گرفتاریها، از همه بیشتر به شما نیکی و ارفاق می‏کند».

زفر بن حارث بن حارث بن حذیفه انصاری این اشعار را گفت:

فَحُوطُوا عَلِیّاً وَ انْصُروُهُ فَاِنَّهُ++

وَصِیُّ وَ فِی الْاِسْلامِ اَوَّلُ اَوَّلٍ

فَاِنْ تَخْذِلُوهُ وَ الْحَوادِثِ جُمَّةٌ++

فَلَیْسَ لَکُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ مُتَحَوِّلٍ

: «اطراف علی (ع) اجتماع کنید و او را یاری نمائید، زیرا او وصیّ رسول خدا (ص) است و نخستین است، پس اگر او را تنها بگذارید، و سپس حوادث ناگوار انباشته گردد، در سراسر زمین برای شما کسی نیست، که آن حوادث را برطرف سازد».

و ابوسفیان، صخر بن حرب بن امیّه، این اشعار را گفت:

بَنِی‏هاشِمٍ ما بالَ مِیراثُ اَحْمَدٍ؟++

تَنَقَّلَ عَنْکُمْ فِی لَقِیطٍ وَ حابِلٍ

اَعَبْدَ منافٍ کَیْفَ تَرْضُونَ ما اَری++

وَ فِیکُمْ صُدُورُ الْمُرهَفاتِ الْاَواصِلِ

فَدی لَکُمْ اُمّیِ اَثْبِتُوا وَثِقُوا بِنا++

وَ بِالنَّصْرِ مِنّا قَبْلَ فَوْتِ الْمَخاتِلِ

مَتی کانَتِ الْاَحْسابُ تَغْدُوا بِبالِکُمْ++

مَتی قَرَنَتْ تَیْمٌ بِکُمْ فِی الْمَحافِلِ

یُحاذِی بِها تَیْمٌ عَدِیّاً وَ اَنْتُمُ++

اَحَقُّ وَ اَوْلی بِالْاُمُورِ الْاَوائِلِ

: «ای بنی‏هاشم! چرا میراث احمد (ص) از شما انتقال یافت و در دست دودمان لقیط و طوایف ریسمان خوار قرار گرفت؟، ای دودمان عبدمناف! چگونه به آنچه را که می‏نگرم راضی می‏شوید، با اینکه شخصیتهای برجسته و برازنده در میان شما

است؟ مادرم به قربان شما، در راه بدست گرفتن زمام امور، استوار باشید و به ما و یاری ما اطمینان داشته باشید، قبل از آنکه وقت فریب، از دست برود.

چه کسی از صاحبان مقام همسان شما است؟ و در چه وقتی قبیله‏ی بنی‏تیم در اجتماعات با شما قرین بوده‏اند؟ آری دو طایفه‏ی تَیم و عدی با هم برابری دارند ولی شما در امور مهم، سزاوارتر و بهتر از آنها هستید».

و نیز از نامبرده است:

وَ اَضْحَتْ قُرَیْشٌ بَعْدَ عِزٍّ وَ مَنْعَةٍ++

خُضُوعاً لِتَیْمٍ لا بِضَرْبِ الْقَواضِبِ

فَیا لَهْفَ نَفْسِی لِلَّذِی ظَفَرَتْ بِهِ++

وَ ما زالَ فِیها فائزٌ بِالرَّعائبِ

: «قریش بعد از عزّت و مقام ارجمندی که داشتند، روز کردند در حالی که در برابر طائفه‏ی تَیْم، بدون ضربت شمشیر، کوچکی کردند، و وااَسَفا از این غلبه‏ی طایفه‏ی تَیْم در امر خلافت، که آنها را همواره در ثروتها و عطایا، مغرور و پیروز کرده است».

و خزیمة بن ثابت، در روز سقیفه، این اشعار را گفت:

ما کُنْتُ اَحْسَبُ هذَا الْاَمْرُ مُنْتَقِلاً++

عَنْ هاشِمٍ، ثُمَّ مِنْها عَنْ اَبِی حَسَنٍ

اَلَیْسَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی بِقِبْلَتِکُمْ++

وَ اَعْلَمُ النّاسِ بِالْقُرْآنِ وَالسُّنَنِ؟

وَ آخِرُ النّاسِ عَهْداً بِالنَّبِیِّ وَ مَنْ++

جِبْرِیلُ عَوْناً لَهُ فِی الْغُسْلِ وَالْکَفَنِ

ماذَا الَّذَیِ رَدَّکُمْ عَنْهُ فَنَعْرِفُهُ++

ها اِنَّ بَیْعَتِکُمْ مِنْ اَغْبَنِ الْغَبْنِ

: «من گمان نمی‏بردم که امر رهبری از بنی‏هاشم، انتقال یابد و از ابوالحسن علی (ع) گرفته شود، آیا علی (ع) نخستین شخصی نبود که به قبله‏ی شما نماز خواند؟، آیا او عالمترین مردم به قرآن و سنّت نبود؟، آیا او آخرین نفر نبود که تا هنگام رحلت رسول خدا (ص) با آن حضرت بود، و جبرئیل او را در غسل دادن و کفن نمودن بدن پیامبر (ص) یاری می‏کرد؟ چه کسی او را از مقام رهبری کنار زد، تا ما آن کس را بشناسیم، بدانید که این بیعت شما با دیگران، از زیانبارترین زیانها است».

و بعضی اشعار فوق را به «عتبة بن ابی‏لهب» نسبت داده‏اند.

و نیز از اشعار خزیمة بن ثابت خطاب به عایشه است:

اَعایِشُ خَلّیِ عن عَلِیٍّ وَ عَتْبِةِ++

بِما لَیْسَ فِیهِ اِنَّما اَنْتِ والِدَةٌ

وَصِیُّ رَسُولِ‏اللَّهِ مِنْ دوُنِ اَهْلِهِ++

وَ اَنْتَ عَلی ما کانَ مِن ذاک شاهِدةٌ

: «ای عایشه! علی (ع) را رها کن و از او به چیزی که در او نیست عیبجوئی مکن،

تو فقط مادر هستی، علی (ع) وصّی رسول خدا (ص) می‏باشد نه دیگر از اهل‏بیت آن حضرت، و تو آگاهی که پیامبر (ص) در میان خاندانش، علی (ع) را وصّی خود قرار داد».

نعمان بن عجلان انصاری، اشعار زیر را که در ضمن از عمروعاص، سرزنش می‏کند، درباره‏ی سقیفه گفت:

وَ قُلْتُمْ حَرامٌ نَصْبَ سَعدٍ وَ نَصْبِکُمْ++

عَتِیقَ بْنِ عُمْرٍ وَ کانَ حِلّاً اَبابَکرِ

فَاَهْل اَبابَکْر لَها خَیْرُ قائمٍ++

وَ اِنَّ عَلِیَّاً کانَ اَجْدَرُ بِالْاَمْرِ

فَکانَ هَواناً فی عَلِیٍّ وَ اِنَّهُ++

لَاَهْلٌ لَها یا عَمْر و مِنْ حَیْثُ لا تَدرِی

: «و گفتید نصب سعد بن عباده برای خلافت حرام است، ولی شما نصب عتیق پسر عمرو را که ابابکر بود، حلال دانستید، ابابکر را فردی شایسته و بهتر برای برپائی خلافت دانستید با اینکه علی (ع) سزاوارتر و شایسته‏تر به مقام رهبری است.

و این سخن یکنوع توهین به علی (ع) است، و تنها آن حضرت است که شایستگی این مقام را دارد، ای عمروعاص که راه نادانی را می‏پیمائی».


1) قیس بن کعب معروف به نابغه یکی از شعرای زمان جاهلیت بود، قبول اسلام کرد، و با سرودن اشعار، افتخار خود را از اینکه مسلمان است، ابزار می‏نمود، او عمر طولانی کرد (سفینة البحار ج 2 ص 569)- مترجم.

2) یعنی: امّت در جریان عجیبی قرار گرفت، و ملک و قدرت در دست کسی که زورمند است، افتاد، سخن راستی گویم که دروغ نیست و آن اینکه در آینده بزرگان عرب به هلاکت می‏رسند.