و باز عالم نامبرده (عبیداللَّه اسد آبادی) نقل میکند: نابغهی جُعدی(1) از منزل خود خارج شد، و از وضع مردم پس از رحلت پیامبر (ص) سؤال کرد، عمران بن حصین به او (در مورد اجتماع سقیفه) گفت:
اِنْ کُنْتُ اَدْرِی فَعَلَیِّ بَدْنَةٌ++
مِنْ کَثْرَة التَّخْلِیطِ اِنّیِ مَنْ اَنَا
: «اگر من خودم را در میان آنهمه جمعیت و اختلاف و اختلاط، میشناختم یک
قربانی بر من لازم میشد» (اوضاع این چنین درهم و بلبشو بود) قیس بن صرمه گفت:
اَصْبَحَتِ الْاُمَّةُ فِی اَمْرٍ عَجَبٍ++
وَ الْمُلْکُ فِیهِمْ قَدْ غَدا لِمَنْ غَلَبَ
قَدْ قُلْتُ قَوْلاً صادِقاً غَیْرَ کَذِبٍ++
اِنَّ غَداً یُهْلَکُ اَعْلامُ الْعَرَبِ(2)
نابغه گفت: حضرت ابوالحسن علی (ع) چه میکند؟
دو نفر به او گفتند: او به تجهیز جسد مطهّر رسول خدا (ص) اشتغال دارد؟ نابغه این اشعار را خواند:
قُولا لِاَصْلَعِ هاشِمٍ اِنْ اَنْتُما++
لا قَیْتُماهُ لَقَد حَلَلَتَ اوُرقَها
وَ اِذاً قُرَیْشٌ بِالفِخارِ تساجَلَتْ++
کُنْتَ الْجَدِیرَ بِهِ وَ کُنْتَ زَعِیمَها
وَ عَلَیْکَ سَلَّمتِ الْغَداةُ بِاِمْرَةٍ++
لِلْمُؤْمِنِینَ فبما رَعَتْ تَسْلِیمُها
نَکَثَتْ بَنُوتَیمِ بْنِ مُرَّةٍ عَهْدَها++
فَتَبَوَّئَتْ نِیرانَها وَ جَحِیمَها
وَ تَخاصَمَتْ یَوْمَ السَّقِیفَةِ وَ الَّذِی++
فِیهِ الْخِصام غَداً یَکُونُ خَصِیمُها
یعنی: به این مرد اصلع (که موی جلو سرش ریخته) از دودمان هاشم (یعنی علی علیهالسلام) بگوئید: ریسمان تافتهی خلافت را گشودی (و از دست دادی) و آن زمان که قریشیان، افتخار خود را بر قبائل دیگر تثبیت مینمودند، تو به این افتخار سزاوار هستی زیرا رئیس قریش میباشی، دیروز بر تو به عنوان رئیس مؤمنان (در جریان غدیر) سلام کردند، ولی به عهد خود وفا نکردند، پسران تیم بن مرّه (ابوبکر و…) پیمانشکنی کردند و مستحق آتش دوزخ شدند، آنها در سقیفه با تو مخالفت و دشمنی نمودند، او (علی علیهالسّلام) فردای قیامت، دشمن آنها خواهد بود.
و در همین روز سقیفه، نعمان بن زید پرچمدار انصار، اشعار زیرا را میخواند و برای غربت اسلام اشک میریخت، و از مخالفت مردم با پیامبر (ص) اظهار تأسّف مینمود:
یا ناعِیَ الْاِسْلامَ قُمْ وَانْعِهِ++
قَدْماتَ عُرْفٌ وَ اَتی مُنْکَرُ
ما لِقُرَیْشٍ لاعَلی کَعْبِها++
مَنْ قُدِّموا الْیَوْمَ وَ مَنْ اُخِّرُوا
مِثْلُ عَلِیٍّ مَنْ خَفی اَمْرُهُ++
عَلَیْهِمُ وَ الشَّمْسُ لا تَسْتُرُ
وَ لَیْسَ یُطْوی عَلَمٌ باهِرٌ++
سامٌ یَدُاللَّهِ لَهُ یَنْشِرُ
حَتّی یَزِیلُوا صَدْعَ مَلْمُومَةٍ++
وَالصَّدْعُ فِی الصَّخْرَةٍ لا یَجْبرُ
کَبْشُ قُرَیْشٍ فِی وَغاحَرْ بِها++
فارُوقُها صِدِّیقُها الْاَکْبَرُ
وَ کاشِفُ الْکَرْبِ اِذا خَطْبَه++
اَعْیی عَلی وارِدِها المَصْدَرُ
کَبَّرَ لِلَّهِ وَ صَلّی وَ ما++
صَلّی ذَوُوا الْعَیْثِ وَ لا کَبَّرُوا
تَدْبِیرُهُمْ اَدُّوا اِلی ما اَتَوْا++
تَبّاً لَهُمْ یابِئْسَ ما دَبَّرُوا
: «ای خبر دهندهی مرگ اسلام، برخیز و برای اسلام به سوک بنشین، چرا که نیکی مرده و جای آن را بدی گرفته است، نیست از برای قریش و طایفهی کعب از کسانی که مقدّم داشتهاند، و نه آنکه را به تأخیر انداختهاند همانند علی (ع) که شخصیّت آن حضرت بر آنها پوشیده نیست، چرا که خورشید وجود علی (ع) قابل پوشش نیست، و همچنین پرچم ارجمند و بلند مرتبهای که دست خدا آن را به اهتزاز درمیآورد قابل پیچیده شدن نیست، تا شکاف بسته و زشتی را ببندند، با اینکه شکاف در سنگ خارا قابل جبران نیست (یعنی آنها میخواهند با پوشاندن نور علی (ع)، ظلمت خود را جبران کنند و هرگز توان چنین کاری را ندارند).
علی (ع) قوچ (سردار) قریش در نبرد و جنگ است، و فاروق اعظم و صدّیق اکبر قریشیان میباشد (او است که جداکنندهی بین حق و باطل، و راستگو است) و او است که برطرفکنندهی اندوه قریش است در آن هنگام پر اندوهی که راه برگشت را بر واردین آن، مختل کند.
همان علی (ع) که در همهی فراز و نشیبها، برای خدا تکبیر گفت و نماز خواند، ولی صاحبان زیانرسان (منافقین) نه نماز میخواندند و نه تکبیر میگفتند، صلاحاندیشی (ظاهری) آنها به اینجا کشید که خلافت را از او گرفتند، هلاکت باد بر آنها که چه بد صلاحاندیشی کردند!».
و در همین روز سقیفه، عتبة بن ابیسفیان بن عبدالمطلب، این اشعار را خواند:
وَ کانَ وَلِیُّ الْاَمْرِ مِنْ بَعْدِ اَحْمَدٍ++
عَلِیٌّ وَ فِی کُلِّ الْمَواطِنِ صاحِبُهُ
وَصِیُّ رَسُولِاللَّهِ حَقّاً وَصِهْرِهِ++
وَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی وَ مَنْ لانَ جانِبُهُ
یعنی: صاحب امر (رهبر) بعد از پیامبر (ص) حضرت علی (ع) است که در تمام
فراز و نشیبها و مکانها، یاور پیامبر (ص) بود، علی بحق وصیّ رسول خدا (ص) و داماد او است، و نخستین کسی است که با پیامبر (ص) نماز خواند، و جانب خود را نسبت به پیامبر (ص) نرم کرد (یعنی تسلیم اسلام گردید).
عباس عموی پیامبر (ص) در روز سقیفه این اشعار را خواند:
عَجِبْتُ لِقَوْمٍ اَمِّرُوا غَیْرَ هاشِمٍ++
عَلَی هاشِمٍ رَهْطِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ
وَ لَیْسَ بِاَکْفاءٍ لَهُمْ فِی عَظِیمَةٍ++
وَ لا نُظَراءٍ فِی فِعالٍ وَ سُؤْدَدِ
: «تعجّب میکنم از قومی که غیر بنیهاشم را امیر بر بنیهاشم کردند، با اینکه بنیهاشم از حزب محمد (ص) هستند، و با اینکه غیر بنیهاشم در عظمت مقام و کردار و سیادت، نظیر و همتای بنیهاشم نیستند».
عتبة بن ابیلهب این اشعار را گفت:
تَوَلَّتْ بَنُوتَیْمٍ عَلی هاشِمٍ ظُلْماً++
وَ ذادُوا عَلِیّاً عَنْ اَمارَتِهِ قِدَماً
وَ لَمْ یَحْفظُوا قُرْبی نَبِیٍّ قَرِیبَة++
وَ لَمْ یَنْفُسُوا فِیمَنْ تَوَلّاهُمْ عِلْماً
: «طایفه بنوتیم (ابوبکر) از روی ظلم، زمام امور خلافت را بدست گرفتند، و علی (ع) را از مقام رهبری که از پیش برای او تعیین شده بر کنار زدند، و حرمت پیوند خویش و نزدیکی علی (ع) به پیامبر (ص) را رعایت نکردند.
و در این راستا به مقام علم (که شرط اصلی رهبری است) توجّه ننمودند».
عُبادة بن صامت، این اشعار را گفت:
ما لِلرِّجالِ اَخَّرُوا عَلِیّاً++
عَنْ رُتْبَةٍ کانَ لَها مَرْضِیّاً
اَلَیْسَ کانَ دُونَهُمْ وَصِیّاً++
(تا آخر…)
: «چرا این مردان، حضرت علی (ع) را از مقامی که شایستهی او بود، به تأخیر انداختند؟ آیا علی (ع) نسبت به دیگران، اختصاص به این مقام نداشت؟».
عبدالرحمن حنبل، هم سوگند دودمان بنیجمح، این اشعار را گفت:
لَعَمْرِی لَئِنْ بایَعْتُمْ ذا حَفِیظَة++
عَلَی الدِّینِ مَعْرُوفُ الْعِفافِ مُوَفَّقا
عَفِیفاً عَنِ الْفَحْشاءِ اَبْیَضُ ماجِدٍ++
صَدُوقاً وَ لِلْجَبّارِ قِدْماً مُصَدِّقاً
اَباحَسَنٍ فَارْضُوا بِهِ وَ تَبایَعُوا++
فَلَیْسَ کَمَنْ فِیه الِذِی الْعَیْبِ مُرْتَقا
علیّاً وَصِیُّ الْمُصْطَفی وَ وَزِیرِهِ++
وَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی الِذِی الْعَرْشِ وَاتَّقی
رَجَعْتُمْ اِلی نَهْجِ الْهُدی بَعْدَ زَیْغِکُمْ++
وَ جَمَعْتُم مِنْ شَمْلِهِ ماتَمَزَّقا
وَ کانَ اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ بْنِ فاطِمٍ++
بِکُمْ اِنْ عَری خَطْبٍ اَبَرُّو اَرْفَقا
: «سوگند به جانم، سزاوار بود که بیعت میکردید با علی (ع) که حافظ دین و معروف به عفّت و پاکدامنی، و به پاکی موفّق بوده و آقا و بزرگوار و راستگو، و سبقت گیرنده در ایمان به خدا است، همان ابوالحسن، به او راضی گردید و با او بیعت کنید که مانند کسی نیست که در وجود او برای عیب دار، مقام ارجمندی باشد، همان علی (ع) که وصی مصطفی (ص) و وزیر او است، و نخستین فردی است که برای خدا نماز خوانده و راه تقوی و پرهیزکاری را پیشهی خود ساخت، در این صورت (بیعت با علی) شما بعد از انحراف به جادّهی هدایت بازگشته، و آنچه را که موجب پراکندگی شما و دریده شدن امور شما شده است، جمع مینمائید، علی (ع) امیر مؤمنان و پسر فاطمهی بنت اسد است که هنگام وارد شدن گرفتاریها، از همه بیشتر به شما نیکی و ارفاق میکند».
زفر بن حارث بن حارث بن حذیفه انصاری این اشعار را گفت:
فَحُوطُوا عَلِیّاً وَ انْصُروُهُ فَاِنَّهُ++
وَصِیُّ وَ فِی الْاِسْلامِ اَوَّلُ اَوَّلٍ
فَاِنْ تَخْذِلُوهُ وَ الْحَوادِثِ جُمَّةٌ++
فَلَیْسَ لَکُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ مُتَحَوِّلٍ
: «اطراف علی (ع) اجتماع کنید و او را یاری نمائید، زیرا او وصیّ رسول خدا (ص) است و نخستین است، پس اگر او را تنها بگذارید، و سپس حوادث ناگوار انباشته گردد، در سراسر زمین برای شما کسی نیست، که آن حوادث را برطرف سازد».
و ابوسفیان، صخر بن حرب بن امیّه، این اشعار را گفت:
بَنِیهاشِمٍ ما بالَ مِیراثُ اَحْمَدٍ؟++
تَنَقَّلَ عَنْکُمْ فِی لَقِیطٍ وَ حابِلٍ
اَعَبْدَ منافٍ کَیْفَ تَرْضُونَ ما اَری++
وَ فِیکُمْ صُدُورُ الْمُرهَفاتِ الْاَواصِلِ
فَدی لَکُمْ اُمّیِ اَثْبِتُوا وَثِقُوا بِنا++
وَ بِالنَّصْرِ مِنّا قَبْلَ فَوْتِ الْمَخاتِلِ
مَتی کانَتِ الْاَحْسابُ تَغْدُوا بِبالِکُمْ++
مَتی قَرَنَتْ تَیْمٌ بِکُمْ فِی الْمَحافِلِ
یُحاذِی بِها تَیْمٌ عَدِیّاً وَ اَنْتُمُ++
اَحَقُّ وَ اَوْلی بِالْاُمُورِ الْاَوائِلِ
: «ای بنیهاشم! چرا میراث احمد (ص) از شما انتقال یافت و در دست دودمان لقیط و طوایف ریسمان خوار قرار گرفت؟، ای دودمان عبدمناف! چگونه به آنچه را که مینگرم راضی میشوید، با اینکه شخصیتهای برجسته و برازنده در میان شما
است؟ مادرم به قربان شما، در راه بدست گرفتن زمام امور، استوار باشید و به ما و یاری ما اطمینان داشته باشید، قبل از آنکه وقت فریب، از دست برود.
چه کسی از صاحبان مقام همسان شما است؟ و در چه وقتی قبیلهی بنیتیم در اجتماعات با شما قرین بودهاند؟ آری دو طایفهی تَیم و عدی با هم برابری دارند ولی شما در امور مهم، سزاوارتر و بهتر از آنها هستید».
و نیز از نامبرده است:
وَ اَضْحَتْ قُرَیْشٌ بَعْدَ عِزٍّ وَ مَنْعَةٍ++
خُضُوعاً لِتَیْمٍ لا بِضَرْبِ الْقَواضِبِ
فَیا لَهْفَ نَفْسِی لِلَّذِی ظَفَرَتْ بِهِ++
وَ ما زالَ فِیها فائزٌ بِالرَّعائبِ
: «قریش بعد از عزّت و مقام ارجمندی که داشتند، روز کردند در حالی که در برابر طائفهی تَیْم، بدون ضربت شمشیر، کوچکی کردند، و وااَسَفا از این غلبهی طایفهی تَیْم در امر خلافت، که آنها را همواره در ثروتها و عطایا، مغرور و پیروز کرده است».
و خزیمة بن ثابت، در روز سقیفه، این اشعار را گفت:
ما کُنْتُ اَحْسَبُ هذَا الْاَمْرُ مُنْتَقِلاً++
عَنْ هاشِمٍ، ثُمَّ مِنْها عَنْ اَبِی حَسَنٍ
اَلَیْسَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی بِقِبْلَتِکُمْ++
وَ اَعْلَمُ النّاسِ بِالْقُرْآنِ وَالسُّنَنِ؟
وَ آخِرُ النّاسِ عَهْداً بِالنَّبِیِّ وَ مَنْ++
جِبْرِیلُ عَوْناً لَهُ فِی الْغُسْلِ وَالْکَفَنِ
ماذَا الَّذَیِ رَدَّکُمْ عَنْهُ فَنَعْرِفُهُ++
ها اِنَّ بَیْعَتِکُمْ مِنْ اَغْبَنِ الْغَبْنِ
: «من گمان نمیبردم که امر رهبری از بنیهاشم، انتقال یابد و از ابوالحسن علی (ع) گرفته شود، آیا علی (ع) نخستین شخصی نبود که به قبلهی شما نماز خواند؟، آیا او عالمترین مردم به قرآن و سنّت نبود؟، آیا او آخرین نفر نبود که تا هنگام رحلت رسول خدا (ص) با آن حضرت بود، و جبرئیل او را در غسل دادن و کفن نمودن بدن پیامبر (ص) یاری میکرد؟ چه کسی او را از مقام رهبری کنار زد، تا ما آن کس را بشناسیم، بدانید که این بیعت شما با دیگران، از زیانبارترین زیانها است».
و بعضی اشعار فوق را به «عتبة بن ابیلهب» نسبت دادهاند.
و نیز از اشعار خزیمة بن ثابت خطاب به عایشه است:
اَعایِشُ خَلّیِ عن عَلِیٍّ وَ عَتْبِةِ++
بِما لَیْسَ فِیهِ اِنَّما اَنْتِ والِدَةٌ
وَصِیُّ رَسُولِاللَّهِ مِنْ دوُنِ اَهْلِهِ++
وَ اَنْتَ عَلی ما کانَ مِن ذاک شاهِدةٌ
: «ای عایشه! علی (ع) را رها کن و از او به چیزی که در او نیست عیبجوئی مکن،
تو فقط مادر هستی، علی (ع) وصّی رسول خدا (ص) میباشد نه دیگر از اهلبیت آن حضرت، و تو آگاهی که پیامبر (ص) در میان خاندانش، علی (ع) را وصّی خود قرار داد».
نعمان بن عجلان انصاری، اشعار زیر را که در ضمن از عمروعاص، سرزنش میکند، دربارهی سقیفه گفت:
وَ قُلْتُمْ حَرامٌ نَصْبَ سَعدٍ وَ نَصْبِکُمْ++
عَتِیقَ بْنِ عُمْرٍ وَ کانَ حِلّاً اَبابَکرِ
فَاَهْل اَبابَکْر لَها خَیْرُ قائمٍ++
وَ اِنَّ عَلِیَّاً کانَ اَجْدَرُ بِالْاَمْرِ
فَکانَ هَواناً فی عَلِیٍّ وَ اِنَّهُ++
لَاَهْلٌ لَها یا عَمْر و مِنْ حَیْثُ لا تَدرِی
: «و گفتید نصب سعد بن عباده برای خلافت حرام است، ولی شما نصب عتیق پسر عمرو را که ابابکر بود، حلال دانستید، ابابکر را فردی شایسته و بهتر برای برپائی خلافت دانستید با اینکه علی (ع) سزاوارتر و شایستهتر به مقام رهبری است.
و این سخن یکنوع توهین به علی (ع) است، و تنها آن حضرت است که شایستگی این مقام را دارد، ای عمروعاص که راه نادانی را میپیمائی».
1) قیس بن کعب معروف به نابغه یکی از شعرای زمان جاهلیت بود، قبول اسلام کرد، و با سرودن اشعار، افتخار خود را از اینکه مسلمان است، ابزار مینمود، او عمر طولانی کرد (سفینة البحار ج 2 ص 569)- مترجم.
2) یعنی: امّت در جریان عجیبی قرار گرفت، و ملک و قدرت در دست کسی که زورمند است، افتاد، سخن راستی گویم که دروغ نیست و آن اینکه در آینده بزرگان عرب به هلاکت میرسند.