جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ماجرای شب زفاف

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

پس از غروب خورشید، پیامبر (ص) به اُمّ‏سلمه فرمود: فاطمه (س) را به اینجا

بیاور، او فاطمه (س) را نزد پیامبر (ص) آورد، در حالی که دامن خود را در زمین می‏کشید، و بر اثر نهایت شرم از پیامبر (ص) عرق حیاء از چهره‏اش می‏ریخت به طوری که پایش لغزید.

پیامبر (ص) فرمود: «خداوند ترا از لغزش دنیا و آخرت حفظ کند»

وقتی که فاطمه (س) در جلو رسول خدا (ص) ایستاد، حضرت نقاب از روی او برداشت، علی (ع) جمال او را دید، سپس پیامبر (ص) دست فاطمه (س) را گرفت و به دست علی (ع) نهاد و فرمود:

بارکَ اللَّهُ لَکَ فِی اِبْنَةِ رَسُولِ‏اللَّهِ…: «خداوند در مورد دختر رسول خدا (ص) به تو برکت دهد، ای علی، فاطمه همسر نیکی است، و ای فاطمه، علی (ع) همسر نیکی است، به خانه‏ی خود بروید و کاری نکنید تا من نزد شما بیایم».

علی (ع) می‏گوید: فاطمه (س) را در یک جانب خانه نشاندم، و خودم در جانب دیگر نشستم، هر دو از شدّت شرم، سر به زیر انداخته بودیم.