جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نمونه‏هائی از زهد و خداترسی فاطمه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

سید بن طاووس از کتاب «زهد النّبی» تألیف ابوجعفر احمد القمّی نقل می‏کند: هنگامی که این دو آیه (43 و 44 سوره حجر) نازل شد:

وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُ هُمْ اَجْمَعِینَ- لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ لِکُلِ بابٍ مِنهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ.

: «و جهنّم میعادگاه همه‏ی گمراهان است، هفت در دارد و برای هر دری، گروه معیّنی از آنها تقسیم شده‏اند».

پیامبر (ص) گریه‏ی شدید کرد، صحابه نیز از گریه‏ی آن حضرت، به گریه افتادند، ولی صحابه علّت گریه آن حضرت را نمی‏دانستند، و پیامبر (ص) چنان منقلب بود کسی نمی‏توانست از او سؤال کند.

عادت رسول خدا (ص) این بود که هرگاه فاطمه (س) را می‏دید خوشحال می‏شد، از این رو یکی از اصحاب به حضور فاطمه (س) رفت، تا او را نزد پیامبر (ص) بیاورد، وقتی به خانه‏ی زهرا (س) وارد شد دید او به آسیا کردن مقداری جو اشتغال دارد و این آیه را می‏خواند:

وَ ما عِنْدَاللَّهِ خَیْرٌ وَ اَبْقی: «و آنچه نزد خدا است، بهتر و پایدارتر است» (قصص- 60- شوری- 36).

آن مرد صحابی سلام کرد و جریان گریه‏ی رسول خدا (ص) را گفت، فاطمه (س) بی‏درنگ برخاست و چادر کهنه‏ای که دوازده وصله از لیف خرما داشت به سر گرفت و از خانه بیرون آمد، سلمان او را دید و گریه کرد، و گفت: واحُزْناهُ! قیصر روم و کسری (شاه ایران) لباسهای سُنْدُسْ و حریر بپوشند، امّا دختر پیامبر (ص) چادری را که دوازده وصله دارد و کهنه است به سر کند!!

فاطمه (س) به حضور پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! سلمان از لباس من تعجّب می‏کند، با اینکه سوگند به خداوندی که تو را به حق مبعوث کرد، مدّت پنج سال است که فرش ما در خانه‏ی علی (ع) به یک پوست گوسفند انحصار دارد که شب به روی آن می‏خوابیم و روز روی آن پوست، به شتر خود علف می‏دهیم، و متّکای ما از لیف خرما است.

پیامبر (ص) به سلمان فرمود: اِنَّ اِبْنَتِی لَفِی الْخَیْلِ السَّوابِق: «دختر من از سابقین و در

صف سبقت گیرندگان در درگاه خدا است».

آنگاه فاطمه (س) عرض کرد: پدر جان فدایت گردم: علّت گریه‏ی تو چیست؟ پیامبر (ص) دو آیه‏ی فوق را که جبرئیل نازل کرده بود، خواند.

فاطمه (س) وقتی که نام جهنم را شنید، با صورت به روی زمین افتاد، و پی‏درپی می‏گفت: اَلْوَیْلُ ثُمَّ الْوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ النّارَ: «وای، سپس وای بر کسی که وارد دوزخ گردد».

وقتی که سلمان آیه را شنید گفت: کاش گوسفندی بودم، خاندانم مرا می‏کشتند و پوستم را می‏دریدند و من نام آتش را نمی‏شنیدم.

ابوذر گفت: ای کاش مادرم نازا بود و مرا به وجود نمی‏آورد و نام آتش را نمی‏شنیدم.

مقداد گفت: ای کاش پرنده‏ای در بیابان بودم و حساب و عقابی نداشتم و نام آتش را نمی‏شنیدم!!

حضرت علی (ع) فرمود: ای کاش، درندگان گوشت بدنم را می‏دریدند و ای کاش مادرم مرا متولد نمی‏کرد و نام آتش جهنم را نمی‏شنیدم! سپس دستش را بر سرش گذاشت و گریه می‏کرد و می‏گفت: وابُعْدَ سفَراهُ، واقِلَّةَ زاداه فِی سَفَرِ الْقِیامَةِ…

: «و ای از دوری سفر، وای از کمی توشه‏ی راه سفر قیامت»!

که مردم (گنهکار) به سوی آتش می‏روند، و آتش آنها را درمی‏رباید، آنان بیمارانی هستند که کسی به عیادتشان نمی‏رود، و مجروهانی هستند که کسی زخمهای آنها را درمان نمی‏کند، و اسیرانی هستند که کسی آنها را از بند آتش رها نمی‏نماید، خوراک و آشامیدنی آنها از آتش است، و در میان طبقات آتش زیر و رو می‏گردند، و پس از آنکه در دنیا لباسهائی که از پنبه بود می‏پوشیدند، اینک در دوزخ، قطعه‏های آتش را می‏پوشند، و پس از آنکه در دنیا با همسران خود هم‏آغوش بودند، اینک در دوزخ با شیطانها هم‏آغوش هستند.