در کتاب عمدة الطّالب در ذکر احوالات «بنیداود بن موسی الحسنی» داستان عجیبی نقل شده که در بین علمای نسبشناس، و غیر آنها مشهور است و سند مورد
اطمینان دارد، و در دیوان ابنعُنَین(1) ذکر شده است و آن اینکه:
ابنعُنَیْن شاعر، سالی به سوی مکّه رهسپار شد، اموال و کالاهای بسیاری همراه داشت، در راه بعضی از سادات منسوب به بنیداود به او دستبرد زدند و همهی اموال او را غارت کردند، حتّی لباسش را از تنش بیرون آوردند و چندین زخم بر بدنش وارد نموده و سپس او را در همانحال گذاشتند و گریختند.
ابنعُنین برای سلطان یمن، عزیز بن ایّوب نامهی شکایت نوشت و از او دادخواهی کرد.
در آن وقت سلطان یمن، برادرش مَلِک ناصر را به ساحل دریائی که آن را از دست اهالی فرهنگ، بیرون آورده و فتح کرده بود، فرستاده بود، و خود مَلِک ناصر، از برادرش خواسته بود، که اجازه دهد تا مدّتی در ساحل دریا باشد.
ابنعُنین در نامهی خود با ذکر قصیدهی تحریککنندهای که سروده بود، سلطان یمن را به انتقام گرفتن از ساداتی که اموالش را غارت نموده بودند، دعوت نموده بود، اشعار آغاز آن قصیده چنین است:
اَعْیَتْ صِفاتُ نَداکَ الْمصقع اللَّسنا++
وَ جِزْتَ فِی الْجُودِ حَدَّ الْحُسْنِ وَالْحسنا
وَ لا تَقُلْ صاحِبَ الْاِفْرَنْجِ اَفْتَحُهُ++
فَما تَساوِیِ اِذا قایَسْتَهُ عَدَنا
وَانْ اَرَدْتَ جِهاداً فَارْق سَیْفَکَ مِنْ++
قَوْمٌ اَضاعُوا فُروضَ اللَّهِ وَ السُّنَنا
طَهِّرْ بِسَیْفِکَ بَیْتَ اللَّهِ مِنْ دَنَسٍ++
وَ مِن خَساسَةِ اَقْوامٍ بِهِ وخنا
وَ لا تَقُلْ اِنَّهُم اَوْلاد فاطِمَةٍ++
لَوْ اَدْرَکُوا آلَ حَرْبِ حارَبُوا الْحَسَنا
یعنی: «صفات نیک و سخاوت تو گویندگان فصیح و بلیغ را از بیان آن عاجز نموده، و تو در سخاوت و بخشش به جائی رسیدهای که از مرز خوبی و خوبترها فراتر رفتهای، مگو که من ساحل تحت استعمار فرهنگ را فتح کردهام، زیرا با مقایسه ساحل فرهنگ با شهر عَدَنْ، این دو، همسان نیستند (ساحل کجا و عدن کجا؟) تو اگر قصد جهاد داری شمشیر خود را به سوی قومی بکش که واجبات و سنن الهی را تباه ساختند، با شمشیر خود خانهی خدا (مکّه) را از ناپاکیها و از اقوام پست و زشت (مانند
قوم بنیداود) پاک کن.
نگو که آنها از فرزندان فاطمه (س) هستند و با آنها نمیجنگم، زیرا که اینها (سادات دزد) اگر به دودمان ابوسفیان دسترسی یابند برای کشتن امام حسن همدست خواهند شد».
وقتی که ابنعُنین این قصیده را سروده و برای سلطان یمن فرستاد، در عالم خواب دید در کنار کعبه است و حضرت زهرا (س) مشغول طواف کعبه میباشد، به پیش رفت و سلام کرد، ولی حضرت زهرا (س) جواب سلام او را نداد، گریه و زاری کرد و عاجزانه به آن حضرت عرض کرد که من چه گناهی کردهام که موجب شده جواب سلام مرا نمیدهی؟
حضرت زهرا (س) در پاسخ ابنعُنین این اشعار را خواند:
حاشا بَنِی فاطِمَةِ کُلِّهُمُ++
مِنْ خِسَّتِهِ تعرض اَوْمِنْ خنا
وَ اِنَّما الْاَیّام فِی غَدْرِها++
وَ فِعْلِهَا السُّوءِ اَسائَتْ بِنا
وَ اِنْ اَسامِنْ وَلَدِی واحِدٌ++
جَعَلْتَ کُلُّ السَّبِّ عَمْداً لَنا
فَتُبْ اِلَی اللَّهِ فَمَنْ یَقْتَرِف++
ذَنْباً بِنا یَغْفِرلَهُ ما جَنی
اَکْرِمْ لَعَیْنِ الْمُصْطَفی جَدِّهُمْ++
وَلا تُهِنْ مِنْ آلِهِ اعینا
فَکُلَّما نالَکَ مِنْهُمْ، عَنَا++
تلقِی بِهِ فِی الْحَشْرِ مِنّا هِنا
یعنی: «حاشا که همهی فرزندان فاطمه (س) پست و زشت باشند، ولی روزگار با مکر و حیله با ما بدی و ستم کرد، اگر یک نفر از اولاد من بدی نمود، تو نباید عمداً به همهی آنها دشنام بدهی، از کردار خود توبه کن، که اگر کسی نسبت به ما بدی کرده باشد و توبه کند، خداوند او را میآمرزد، بخاطر جدّشان حضرت مصطفی (ص) آنها را گرامی بدار و هیچیک از آل او را میازار و توهین مکن، و هر چه از ناحیهی آل رسول (ص) به تو رسید، پاداش آن را در روز قیامت هنگام ملاقات با ما دریافت خواهی کرد».
ابنعُنین میگوید: در این حال با زاری و گریه و ترس از خواب بیدار شدم، و دریافتم که به برکت حضرت صدّیقهی طاهره (س) زخمهای بدنم خوب شده، در آن هنگام توبه کردم و از آنچه گفته بودم پشیمان شدم، و سپس این اشعار را (به عنوان عذرخواهی) سرودم و حفظ کردم:
عُذْراً اِلی بِنْتِ نَبِیِّ الْهُدی++
تَصْفَحُ عَنْ ذَنْبِ مُسییءٍ جَنا
وَ تَوْبَة تَقْبَلُها مِنْ اَخِی++
مَقالَة تُوقعُهُ فِی الْعِنا
وَ اللَّه لَوْ قَطَّعَنِی واحِدٌ++
مِنْهُمْ بِسَیْفِ الْبَغْیِ اَوْ بِالْقِنا
لَمْ اَرَما یَفْعَلُهُ سَیِّئاً++
بَلْ اَرَهُ فِی الْفِعْلِ قَدْ احْسَنا
یعنی: «به پیشگاه دختر پیامبر هدایت، عذر آورم که از گناه گنهکاری که جنایت کرده، بگذرد، و توبه کردم که قبول کند توبه را از برادر صاحب گفتاری که همین گفتار، او را به زحمت انداخته است، (از این پس) سوگند به خدا اگر یکی از آنها (اولاد فاطمه) با شمشیر ستم یا با نیزهی ظلم مرا پاره پاره کند، کردار او را زشت نمینگرم، بلکه به عنوان کار شایسته مینگرم».
1) عُنین (بر وزن حسین) ابوالمحاسن محمد بن نصرالدین بن الحسین بن عُنین انصاری کوفی دمشقی، شاعر معروف قرن هفتم است که دارای دیوان میباشد، و به سال 630 ه.ق از دنیا رفته است (ریاحین الشّریه ج 2 ص 127)- مترجم.