جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پنج درس آموزنده و ارزشمند

زمان مطالعه: 2 دقیقه

1 امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:

حضرت فاطمه زهراء علیها السلام هر هفته، صبح های شنبه به زیارت قبور شهدا می رفت و بر قبر حمزه حضور می یافت و برایش دعا و استغفار می نمود.(1)

2 امام موسی بن جعفر به نقل از امیرالمؤ منین، علیّ علیهما السلام حکایت فرماید:

روزی حضرت زهراء علیها السلام نزد پدرش، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بود، که مردی نابینا وارد شد؛ و حضرت فاطمه علیها السلام خود را مخفی کرد.

هنگامی که مرد نابینا خارج شد، حضرت رسول اظهار داشت:

ای فاطمه! با این که می دانستی، او نابینا است و تو را نمی بیند، با این حال چرا پنهان شدی؟

پاسخ داد: بلی، او نابینا بود ولی من که بینا بودم و چشم داشتم.

و سپس افزود: همان طوری که مرد نباید به زن نامحرم نگاه کند،

زن هم نباید به مرد نامحرم نگاه نماید، علاوه بر آن، از اندام زن، بوئی تراوش می کند که نباید نامحرم نزدیک او قرار گیرد.

حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود: به راستی که تو پاره تن من هستی.(2)

3 امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه فرمود:

حضرت زهراء علیها السلام سبزی خُرفه را بسیار دوست می داشت.

و این گیاه به عنوان «بَقلة الزّهراء» معروف بود؛ خدا لعنت کند بنی امیّه را که از روی دشمنی با ما، آن را بَقلة الحَمقاء نامیدند.(3)

در کُتب طبّ خواصّ بسیاری برای خُرفه بیان شده است.

4 جابر بن عبداللّه انصاری حکایت کند:

روزی پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله بر فاطمه مرضیّه علیها السلام وارد شد و دید آن مخدّره. خود را به وسیله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد.

و شیر خواره اش نیز در دامانش شیر می نوشد.

حضرت رسول گریان شد و فرمود: ای دخترم! تلخی های دنیا زودگذر می باشد ولیکن لذّتهای آخرت جاوید است.

فاطمه زهراء اظهار داشت: من خداوند را بر نعمت هایش شکر می گویم و در تمام حالات حقّ او را پاس می دارم.

در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی».(4)

5 و امام سجّاد علیه السلام فرمود: اسماء بنت عمیس حکایت کرده است:

روزی امیرالمؤ منین علیّ علیه السلام در یکی از جنگ ها غنیمتی به دست آورد و گردنبندی برای همسرش فاطمه علیها السلام خریداری کرد و به عنوان هدیّه تحویل او داد و حضرت آن را پوشید.

روز بعد، حضرت رسول صلوات اللّه علیه به منزل ایشان آمد و گردنبند را در گردن دخترش دید، فرمود: دخترم! مردم و دنیا تو را نفریبند، تو دختر رسول خدائی، مبادا به تجمّلات دنیا و زر و زیور آن دل خوش کنی.

حضرت زهراء علیها السلام با شنیدن این سخن، گردنبند را از گردن خود در آورد و پس از فروش با پولش غلامی خرید و او را آزاد کرد و پیامبر خدا شادمان و مسرور گشت.(5)


1) تهذیب شیخ طوسی:، ج 1، ص 465، ح 168.

2) بحار الا نوار: ج 43، ص 91، ح 16.

3) بحار الا نوار: ج 43، ص 89 ح 11 و 12.

4) بحار الا نوار: ج 43، ص 86 بنقل از تفسیر ثعلبی.

5) مستدرک الوسائل: ج 5، ص 244، ح 1.