بتاب ای مه تو بر کاشانه من++
که تاریک است امشب خانه من
بتاب ای مه که بینم روی نیلی++
بشویم در دل شب جای سیلی
بتاب ای مه که تا با قلب خسته++
دهم من غسل، پهلوی شکسته
بتاب ای مه که شُویم من شبانه++
ز اشک دیده، جای تازیانه
بتاب ای مه که تا کلثوم و زینب++
ببیند روی مادر در دل شب
بتاب ای مه حسن مادر ندارد++
حسین من کسی بر سر ندارد
بتاب ای مه گلستانم خزان شد++
به زیر خاک، زهرای جوان شد(1)
بریز آب روان اَسماء، ولی آهسته آهسته++
به جسم اطهر زهراء، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش++
به ریز آب روان رویش، ولی آهسته آهسته
بُوَد خون جاری ای اسماء هنوز از سینه زهراء++
بنالم زین مصیبت ها، ولی آهسته آهسته
حسن ای نور چشمانم،حسین ای راحت جانم++
بیائید ای عزیزانم،ولی آهسته آهسته
همه خواب و علیّ بیدار، سرش بنهاده بردیوار++
بگرید با دل خونبار، ولی آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او++
بگریم از فراق او، ولی آهسته آهسته
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود++
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینا تجلّی مشعلی از نور شد++
سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی++
از کجا، پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بین، کز جفای سامری++
نقطه پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه++
روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود(2)
1) از شاعر محترم آقای رضائی.
2) از شاعر محترم آقای کمپانی.