به ساقی ای صبا بگو، حاجت ما برآورد++
ساغری از برای ما، ز آب کوثر آورد
به ساغر لطیفه گو، بگو لطیفه ای بگو++
که مطرب از ره وفا چنگ به مضمر آورد
بگو به ماه آسمان، به خود نبالد این قَدَر++
که ماه بی قرین من، سر از افق در آورد
ماه جمادی آمده، موقع شادی آمده++
باز منادی آمده، به نخل دل بر آورد
دوباره گشته این جهان به رتبه، برتَر از جنان++
که حقّ به خیل بانوان هادی و رهبر آورد
دوش شنیدم این ندا که امشب از ره وفا++
برای ختم الا نبیاء خدیجه دختر آورد
چه دختری که مظهر شرم و حیا و عفّت است++
چه عفّتی که عصمتش صفای دیگر آورد
نیافریده ذات حقّ به جز خدیجه مادری++
که دختری چو فاطمه پاک و مطهّر آورد
به بحر رحمتش خدا بیافرید یک صدف++
که یازده گهر از او و صُلب حیدر آورد
خدا برای عقل کلّ، دختری همچو برگ گل++
به کوری دو دیده مرده أبتر آورد
بهر نثار مقدمش ز فرو شادی و شعف++
لعل گهر طبق طبق، مریم و هاجر آورد
به شأن دخت مصطفی جبریل امشب از سَما++
چو برگ گل ورق ورق آیه ز داور آورد
ندیده مهر مادری چو خاتم پیمبران++
فاطمه را خدای او به جای مادر آورد
مهین حبیبه خدا، دیده گشود از وفا++
که چون حسین آیتی بر خصم ستمگر آورد(1)
1) از شاعر محترم: «ژولیده».