جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نور پاک فاطمه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

تا مرا در تن بود جان و زبان گویاستی++

روز و شب ورد زبانم مدحت زهراستی

کی توان وصفش نمودن آنکه عالم ذره‏ای++

در قبال نور آن مهر جهان آراستی

از شرف این افتخارش بس که بابش مصطفی است++

زوج او حیدر علی عالی اعلاستی

حاش لله ار بشر خوانم ورایا از ملک++

بلکه فخر این و آن انسیه‏ی حوراستی

گر نمی‏زد آن مهین دختر بدین عالم قدم++

حیدر کرار را کی همسر و همتاستی

اوست مام یازده تن حجت پروردگار++

کز طفیل نورشان دنیا و ما فیهاستی

وه چه مادر کآورد فرزند مانند حسین++

کز قیامتش تا قیامت دین حق برجاستی

بضعه منی ز پیغمبر دلیلی روشن است++

کز نبوت و ز ولایت هر دو را داراستی

نی توانم گفت قدرش را یکی از صد هزار++

کمترین مدحش به قرآن قول اعطیناستی

معدن حلم و حیا و منبع جود و کرم++

رشحه‏ای از فیض جودش جنه المأواستی

خلق شد خورشید و مه از نور پاک فاطمه++

هم زمین و آسمان از بهر او برپاستی

از چه می‏بوسید دستش را رسول عالمین++

زین سبب کز آستینش دست حق پیداستی

ای خنک آن دل که دائم در هوای او بود++

حبذا آنکس که او را در سر این سوداستی

در حصار مهرش ار ساکن شدی رستی ز بیم++

هان بیا کاینجا چه خوش منزلگه و مأواستی

بی ولایش طاعتی نبود قبول کردگار++

حب او هم منجی دنیا و هم عقباستی

آنکه نشناسد ورا کور است و نبود این عجب++

تیره نور شمس اندر چشم نابیناستی

آه از آن ساعت که آن مظلومه با صوت حزین++

بانگ واغوثاه، او را از جگر برخاستی

کای پدر بنگر که بشکستند پهلوی مرا++

شوهرم اکنون اسیر فرقه‏ی اعداستی

زین مصیبت نی بود تنها «کریمی» اشکبار++

جمله ذرات جهان در ماتم و غوغاستی