امروز، روز دیگر و خورشید دیگر است++
کاخ وجود، غرق نشاط است و زیور است
گوی زمین که نور ز خورشید میگرفت++
بر تارک زمانه، فروزنده افسر است
شد گوی تیره، منبع نور ستارهها++
خورشید ز تابش رویش منور است
منظومههای شمسی و انوار کهکشان++
در نور صبحگاه زمینی شناور است
سایند مشک و عنبر و سوزد عبیر و عود++
یا للعجب سراسر گیتی معطر است
روح بهار، خنده زد و شادباش گفت++
دامان چرخ، پر گل و پر در و گوهر است
بلبل به سرو و لاله و سنبل سلام گوی++
گل نازکانه بر همه جا سایه گستر است
چون آفتاب زرکش صبح امید و عشق++
هر ذره در سرادق آفاق، بتگر است
ساغر به دست، پیر فلک سرخوش است و شاد++
«پیرانه سر، هوای جوانیش در سر است»
پرسیدم از خرد که جهان را چه اوفتاد++
کاینگونه شاد و خرم و پر زیب و پر فراست
روح القدس ز کنگرهی عرش گفت هان++
مولود با سعادت زهرای اطهر است
دخت نبی که گوهر رخشای عصمت است++
درج شرف که همسر والای حیدر است
زهرای پاک، نور شبستان کاینات++
کز خاک، تا سپهر برین سایه گستر است
نور هدی و چشمهی نور خدا که او++
بر یازده امام، مربی و مادر است
انسان کامل، آنکه کمالی است بیزوال++
فخر سلالهی بشر و مهر انور است
رکن و مقام و خیل و حرم، آسمان قدر++
در پیش آستان رفیعش محقر است
در جنب سایبان جلالش به نیم جو++
ور خود شکوه قیصر و جاه سکندر است
با خاک درگهش به بهشتم نیاز نیست++
خاک در تو هر که بروبد، توانگر است
«از نامهی سیاه نترسم که روز حشر»++
بانوی ما شفیعهی صحرای محشر است
گر کاروان به بانگ درای تو میرود++
او را امید همره و توفیق رهبر است
ره یافتن به کوی سعادت در این سفر++
بی توشهی محبت او، نامیسر است
با یاد مهرزای توام خاطر آشناست++
با مهر دلنواز توام، روح خوگر است
ای ساحل نجات و دیار پناه و امن++
مهر تو در حوادث جانگاه، سنگر است
چشم امید ماست به سوی بتول پاک++
روی نیاز ما سوی ساقی کوثر است
بر تو نثار باد سلام و درود حق++
هم بر کسی که لمعهی آن پاک گوهر است