جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آستانه‏ی فرخنده‏ی بتول

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ما را کجا بکوی تو ممکن بود وصول++

کانجا خیال را نبود قدرت نزول

طول زمان هوای تو از سر بدر نبرد++

اصلی بود محبت والاصل لا یزول

گفتم به عقل چاره کنم درد عشق را++

غافل از اینکه عشق بود آفت عقول

درویشم و به هیچ قناعت همی کنم++

بگذاردم به خویش اگر نفس بوالفضول

اول رفیق باید آنگه طریق از آنک++

باید رفیق خضر شدن نی مرید غول

گر با خبر شوی ز بقای پس از فنا++

اندر فنای نفس چو نیکان شوی عجول

آسودگی نیابی در عرصه‏ی جهان++

گر بسپری بسیط زمین را به عرض و طول

در حیرتم که شادی و عیش جهان کر است++

هستند چون فقیر و غنی هر دو تنی ملول

از آن زمان که بار امانت قبول کرد++

معلوم شد که آدم خاکی بود جهول

چشم امید نیست به هیچ آستان مرا++

الا به آستانه‏ی فرخنده‏ی بتول

ام‏الائمه النقبا، بانوی جزا++

نور الهدی، حبیبه‏ی حق بضعه‏ی رسول

صدیقه آنکه کرده پی کسب عز و جاه++

روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول

در وصف ذات و کرامات بی حدش++

گردیده نطق الکن و حیران شود عقول

باشد «محیط» شاد ز یمن ولای او++

در روز رستخیز که هر کس بود ملول