جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هفتاد و پنج روز

زمان مطالعه: 2 دقیقه

دارم تنی فگار و دلی خسته و ملول++

از غم، کدام غم، غم خیر النسا بتول

مخدومه‏ی خلایق، محبوبه‏ی اله++

ام‏الائمه النقبا، بضعه الرسول

آن بانوئی که امر ورا چون قدر، قضا++

انگشت روی دیده گذارد پی قبول

نزدیک بارگاه جلالش نبرده را++

از دور باش حشمت او وهم بو الفضول

می‏خواست درک کنگره‏ی بام رفعتش++

عنقای عقل دید که لا یمکن الوصول

گر زان که بانک رایض(1) فرمان او زند++

سازد سمند سرکش ایام را ذلول(2)

نه ساله رخت برد به مشکوی مرتضی++

چون آفتاب کرد به بیت الشرف نزول

نه سال هم به خون جگر قوت لا یموت++

می‏خورد روز و شام و مه و هفته و فصول

روزی که آفتاب رسالت کران گرفت++

بنشست از میانه به یک گوشه‏ای خمول(3)

هفتاد و پنج روز دگر عمر کرد و بود++

غمگین و خوار و زار و جگر خسته و ملول

در مدت کم آن همه غم غیر فاطمه++

دیگر کسی ندید به عالم ز عرض و طول

نگذاشتند بعد پیمبر به راحتش++

بودند در اذیت زهرا عجب عجول

قومی ز راه کینه شکستند عهد خویش++

کردند از متابعت شوی او نکول(4)

ز آب حیات خضر نگردید کامیاب++

از ره برون شدند ز اصفای بانگ غول

چون خواست حفظ گوهر اسلام شوی او++

ناچار حق خویش رها کرد و شد حمول(5)

کاهیده چون هلال شد و ماه عارضش++

چون آفتاب کرد به خاک سیه افول

«منشی» ره محبت زهرا و آل او++

از جان و دل ببوی، از این ره مکن عدول


1) رایض: رام کننده اسب یا جانور وحشی، کسی که کره اسب را تربیت کند و به او راه رفتن بیاموزد.

2) ذلول، رام و مطیع.

3) خمول: گمنامی، بی نام و نشان شدن، بی سر و صدا شدن.

4) نکول: برگشتن و اعراض، و رو برگردانیدن از دشمن، برگردیدن و روگرداندن از چیزی، خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن، خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله.

5) حمول: بردبار، حلیم، شکیبا، صبور.