جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حسن لم یزل

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

دختر فکر بکر من، غنچه‏ی لب چو وا کند++

از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من، گر که شکر شکن شود++

کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند

بلبل نطق من ز یک نغمه‏ی عاشقانه‏ای++

گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند

مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی++

دائره وجود را جنت دلگشا کند

شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد++

شاهد معنی من ار جلوه‏ی دلربا کند

نظم برد بدین نسق از دم عیسوی سبق++

خاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند

و هم به اوج قدس ناموس اله کی رسد++

فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند

ناطقه‏ی مرا مگر روح قدس کند مدد++

تا که ثنای حضرت سیده النسا کند

فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه++

چشم دل ار نظاره در مبدا و منتها کند

صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل++

وهم چگونه وصف آئینه‏ی حق نما کند

مطلع نور ایزدی مبدا فیض سرمدی++

جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند

وحی نبوتش نسب جود و فتوتش حسب++

قصه‏ای از مروتش سوره‏ی هل اتی کند

قبله‏ی خلق روی او، کعبه عشق کوی او++

چشم امید سوی او تا بکه اعتنا کند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ سو++

زانکه مس وجود را فضه او طلا کند