زمان مطالعه: < 1 دقیقه
آن شب که پنهانی ز چشم خلق، مولا++
جسم شریفت را نهان در خاک میکرد
از بهر همدردی به مولا، اشک خونین++
جاری به دامان شفق افلاک میکرد
چشم زمان از بهر دفنت آب میریخت++
مهد زمین از غم گریبان چاک میکرد
آهسته آهسته علی از جور امت++
شکوه حضور سید لولاک میکرد
طفلت حسن، با آنکه خود با بیقراری++
غوغای غم، از آه آتشناک میکرد
هر دم به رخسار حسینت بوسه میزد++
پیوسته اشک زینبت را پاک میکرد
زهرا، در آن شب حجم اندوه علی را++
غیر از خدا دیگر چه کس ادراک میکرد
زهرا، تو خود دیدی علی را وقت دفنت++
دریای چشم او ز خون کولاک میکرد
زهرا، تو خود دیدی که «صاعد» بندبندش++
در این مصیبت گریه همچون تاک میکرد