جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حبیبه‏ی داور

زمان مطالعه: 2 دقیقه

یا علی ای ابن عم خوش خصال++

فاطمه را ساز به شفقت حلال

سیر شدم دیگر از این زندگی++

مرگ بود بهتر از این زندگی

قامتم از بار الم شد کمان++

گلشن عمر دل من شد خزان

مرغ دل افتاده به دام فراق++

روز جدائی شد و شام فراق

شکوه ز امت به پدر می‏برم++

سوی پدر دیده‏ی تر می‏برم

تا نگرد حال دل خسته‏ام++

چشم تر و پهلوی بشکسته‏ام

گویمش ای یاور هر ناامید++

محسن شش ماهه‏ی من شد شهید

فاطمه‏ات را رخ نیلی نگر++

نیلی‏اش از ضربت سیلی نگر

حالی ای گشته ز محنت ملول++

چند وصیت به تو دارد بتول

چون که مرا طایر جان شد ز تن++

شب بگشا دست پی غسل من

ای به دل غمزدگان غمگسار++

شب کفنم ساز و به خاکم سپار

تا نشود با خبر از رحلتم++

آنکه به سیلی زده بر طلعتم

تا نشود رهسپر کوی من++

آنکه سیه ساخته بازوی من

تا نشود حاضرم اندر نماز++

آنکه در کین به رخم کرد باز

ره به خود از فعل بد خویش بست++

آنکه به در پهلوی زهرا شکست

ای تو انیس دل بی صبر من++

کن تو ز انظار نهان قبر من

تا نبرد راه مرا بر مزار++

آنکه فکندم به چنین حال زار

یا علی ای ابن عم تا جور++

ای به یتیمان جگر خون پدر

جان تو و جان حسین و حسن++

جان تو و زینب و کلثوم من

با حسنینم ز وفا یار باش++

غمزدگانم را، غمخوار باش

بعد من ای نور دو چشمان من++

جان تو و جان یتیمان من

گر محنی روی کند بر حسن++

از غمش آزرده شود جان من

گر المی روی کن بر حسین++

خون جگر می‏رودم از دو عین

گر ستمی روی به زینب کند++

روزی اگر هست مرا شب کند

ای ز ازل فخر نبی کرام++

وی به تو دین تا به ابد مستدام

جان حسین و حسن و زینبت++

کن نظری سوی غلام ابت

«رنجیم» و مانده‏ام از هر کجا++

جز به توام نیست به کسی التجا