زمان مطالعه: < 1 دقیقه
زهرا زنی که قاصر، عقل است از تمیزش++
غلمان ز جان غلامش، حورا کم از کنیزش
بر هیچ زن نمیماند در دهر هیچ چیزش++
بابای او همی داشت چون جان خود عزیزش
ایزد شفیعه خواندست در روز رستخیزش++
آری شفیعه باشد بدر الدجای اسلام
احمد چو رفت بشنو کز بعد او چها شد++
زهرا به سوگ بابا در سوز و در نوا شد
از سقط محسن آن مه بر مرگ خود رضا شد++
غصب فدک چو کردند، حقی ز حق جدا شد
خاموش شمع ایمان از جور اشقیا شد++
خیری ندید زهرا خیر النسای اسلام
با پهلوی شکسته رحلت چو کرد زهرا++
با امر شاه مردان غسلش بداد اسما
در خلد پیش بابا زهرا چو کرد مأوی++
ز اهل سقیفه میکرد شکوه به پیش بابا
این نکته را ادا کرد مریم به گوش حوا++
الحق جگر خراش است این دردهای اسلام