جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در رثای فاطمه زهراء

زمان مطالعه: 5 دقیقه

(ترجیع بند)

به دعا دست خود که برمی‏داشت++

بذر آمین در آسمان می‏کاشت

به تماشا، ملک نمازش را++

نردبانی ز نور می‏پنداشت

چه نمازی؟ که تا به قبه‏ی عرش++

برد او را و نردبان برداشت

پرچم دین ز بام کعبه گرفت++

برد و بر بام آسمان افراشت

بسکه کاهیده بود، شب او را++

شبحی ناشناس می‏انگاشت

خصم بیدادگر ز جور و ستم++

هیچ در حق او فرونگذاشت

تا نینداختش به بستر مرگ++

دست از جان او مگر برداشت؟!

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

دشمن از حد فزون جفا پیشه است++

چکند بعد ازین؟ در اندیشه است

نسل در نسل او حرامی بود++

خصم بدخواه تو پدر پیشه است!

ریشه‏اش را ز بیخ می‏کندم++

چکنم؟ دشمن تو بی ریشه است!

به گمانش که جنگل مولاست++

غافل از اینکه شیر در بیشه است

یک طرف نور و یک طرف ظلمت++

یک طرف سنگ و یک طرف شیشه است

دل گل خون ز دست گلچین است++

وانچه بر ریشه می‏خورد، تیشه است!

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

سخن از درد و صحبت از آه است++

قصه‏ی درد او چه جانکاه است!

راه حق، جز طریق فاطمه نیست++

هر که زین ره نرفت، گمراه است

در محیطی که موج گوهر نیست++

گر خزف جلوه کرد، دلخواه است!

عمر دل کاش ادامه‏ای می‏داشت++

ورنه این قبض و بسط گه گاه است

در مسیری که عشق می‏تازد++

تا به مقصود، یک قدم راه است

در بهاران، خزان این گل بود++

عمر گلها همیشه کوتاه است

با غم تو، دلی که بیعت کرد++

تا ابد در مسیر الله است

هر کس آمد، به نیمه‏ی ره ماند++

غم فقط با دل تو همراه است

آنکه در گوش جان او مانده است++

ناله‏های دل علی، چاه است

اینکه بر لب رسیده، جان علی است++

دل گمان می‏کند هنوز، آه است!

خون شد، از سینه‏ی تو بیرون ریخت++

حق ز حال دل تو آگاه است

آنکه بعد از کبودی رخ تو++

با خسوف آشتی کند، ماه است

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

ساز غم گر ترانه‏ای می‏داشت++

آتش دل، زبانه‏یی می‏داشت

چون زبان دل آتش افشان بود++

کوه غم گر دهانه‏یی می‏داشت

کاش مرغ غریب این گلشن++

الفتی با ترانه‏یی می‏داشت

یا علی! با تو بود همسایه++

اگر انصاف، خانه‏یی می‏داشت

با تو عمری هم آشیان می‏شد++

حق اگر آشیانه‏یی می‏داشت

آستان تو بود یا زهرا++

گر ادب، آستانه‏یی می‏داشت

در زمان تو زندگی می‏کرد++

گر صداقت، زمانه‏یی می‏داشت

گر مزار تو بی‏نشان نبود++

بی‏نشانی نشانه‏یی می‏داشت

گر که میزان حق زبان تو بود++

این ترازو زبانه‏یی می‏داشت

سینه‏ی خونفشان فاطمه بود++

گر گل خون، خزانه‏یی می‏داشت

گر نمی‏سوخت گلشن توحید++

گلبن او، جوانه‏ایی می‏داشت

قصه‏ی زندگانی او بود++

گر حقیقت، فسانه‏یی می‏داشت

شب اگر داشت دیده، در غم او++

گریه‏های شبانه‏یی می‏داشت

گر غمش بحر بیکرانه نبود++

غم ما هم کرانه‏یی می‏داشت

بهر قتلش بجز دفاع علی++

کاش دشمن بهانه‏یی می‏داشت

به سر و روی دشمنش می‏زد++

شرم اگر، تازیانه‏یی می‏داشت

شانه می‏کرد زلف زینب را++

او اگر دست و شانه‏یی می‏داشت

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

آتش کینه چون زبانه کشید++

کار زهرا به تازیانه کشید

دشمن دل سیه، به رنگ کبود++

نقش بی مهری زمانه کشید!

آتش خشم خانمانسوزش++

پای صد شعله را به خاک کشید

همچو شمعی که بی‏امان سوزد++

شعله از جان او زبانه کشید

در میانش گرفت شعله‏ی کین++

پای حق را چو در میانه کشید

دل او در میان آتش و خون++

پر به سوی هم آشیانه کشید

سوخت بال کبوتران حرم++

کار این شعله‏ها به لانه کشید!

دامن گل که سوخت از آتش++

شعله سر از دل جوانه کشید!

سینه‏اش مخزن گل خون شد++

به کجا کار این خزانه کشید؟!

قامتش حالت کمانی یافت++

بسکه بار محن به شانه کشید

سبحه، مشق سرشک او می‏کرد++

بسکه نقش هزار دانه کشید!

بر رخ این حقیقت معصوم++

نتوان پرده‏ی فسانه کشید

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

گل خزان شد، صفای او مانده‏ست++

رنگ و بوی وفای او مانده‏ست

رفت زهرا، ولی به گوش علی++

ناله‏ی ای خدای او مانده‏ست!

در دل او که بیت الاحزانست++

ناله‏ی وای وای او مانده‏ست

یا علی گفت و گفت تا جان داد++

این خدایی ندای او مانده‏ست

بر لب او که خاتم وحی‏ست++

نقش یا مرتضای او مانده‏ست

زیر این نه رواق گنبد چرخ++

ناله‏ی او، صدای او، مانده‏ست

رفت و، زیر زبان لیل و نهار++

مزه‏های دعای او مانده‏ست

گرچه دستش ز دست رفته ولی++

کف مشکل گشای او مانده‏ست

دل خبر می‏دهد به ناله ازو++

گرچه در مبتدای او مانده‏ست!

در دل ما که کربلای غم‏ست++

نینوایی نوای او مانده‏ست

که قدم می‏نهد به خانه‏ی دل++

در دلم جای پای او مانده‏ست!

نیمه جانی علی به لب دارد++

چکند؟ این برای او مانده‏ست!

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

تا عقیق‏ست و تا یمن باقی است++

رگه‏هایی ز خون من باقی است!

شهر من تا مدینه‏ی عشق است++

هم اویس‏ست و، هم قرن باقی است

خون من، این زلال جاری سرخ++

در دل لعل، موج زن باقی است

ماند زینب، اگر که زهرا رفت++

بچه شیری ز شیرزن باقی است

گرچه آهسته چون نسیم گذشت++

جای پایش درین چمن باقی است!

تا که نمرود هست، آزر هست++

تا تبر هست، بت‏شکن باقی است

تا سر کفر و شرک می‏جنبد++

ذوالفقارست و بوالحسن باقی است

در دل شعله سوخت پروانه++

گریه‏ی شمع انجمن باقی است!

سوخت شمع و، بجاست فانوسش++

از علی نقش پیرهن باقی است!

بر رخ آن فرشته‏ی معصوم++

اثر دست اهرمن باقی است!

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

رفتی و، زینب تو می‏ماند++

خط تو، مکتب تو می‏ماند

بر کف زینب، این زبان علی++

رشته‏ی مطلب تو می‏ماند

تا حسینی و کربلایی هست++

زین اَب، زینب تو می‏ماند

از علی دم زدی و، نام علی++

تا ابد بر لب تو می‏ماند

تا ابد در صوامع ملکوت++

ناله‏ی یا رب تو می‏ماند

هم نماز نشسته‏ی تو به روز++

هم نماز شب تو می‏ماند

منصب تو، حکومت دلهاست++

بهر تو، منصب تو می‏ماند

در سپهر شهامت و ایثار++

پرتو کوکب تو می‏ماند

خون تو پشتوانه‏ی دین‏ست++

تا ابد مذهب تو می‏ماند

دل تو می‏طپد به سینه هنوز++

شور تاب و تب تو می‏ماند

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند

بی تو ای یار مهربان علی!++

شعله سر می‏کشد ز جان علی

بی تو ای قهرمان قصه‏ی عشق++

ناتمامست داستان علی

عیسی ار چار پله بالا رفت++

دم آخر، ز نردبان علی

در عروج تو از ادب می‏سود++

سر به پای تو، آسمان علی!

خطبه‏ی ناتمام زهرا کرد++

کار شمشیر خونفشان علی

خواست نفرین کند، که زهرا را++

داد مولا قسم به جان علی!

که ز قهر تو ماسوا سوزد++

صبر کن صبر، مهربان علی!

ذوالفقار برهنه‏ی سخنش++

کرد کاری به دشمنان علی

که دگر تا ابد بزنهارند++

از دم تیغ جانستان علی

با وجودی که قاسم رزق است++

ساخت عمری به قرص نان علی!

بعد او، خصم دون که می‏پنداشت++

به سه نان می‏خرد سنان علی

بود غافل که چون بسر آید++

دوره‏ی صبر و امتحان علی

دشمنان را امان نخواهد داد++

لحظه‏یی تیغ بی امان علی

زینب! ای خطبه‏ی حماسی عشق++

ای به کام علی، زبان علی

باش کز خطبه‏ات زبانه کشد++

آتش خفته در بیان علی

دیدم انصاف را به کوچه‏ی عشق++

سر نهاده بر آستان علی

نسب خویش را جوانمردی++

می‏رساند به دودمان علی

عشق، چون من ارادتی دارد++

به علی و به خاندان علی

رفت زهرا و اشک از دنبال++

وز پی او روان، روان علی

خرمن او اگر در آتش سوخت++

رفت بر باد خان و مان علی

بازمانده‏ست سفره‏ی دل او++

غم و دردست، میهمان علی!

راز دل را به چاه می‏گوید++

رفته از دست، همزبان علی!

آن شراری که سوخت زهرا را++

سوخت تا مغز استخوان علی

قصه را تازیانه می‏داند++

در و دیوار خانه می‏داند