معدن اسرار بود آن نور پاک++
گنج را باید نهفتن زیر خاک
چشم سر را نیست تاب دید نور++
نور او مخفی است تا یوم النشور
ضد به ضد پیدا شود او ضد نداشت++
تاب دیدش چشم هر ملحد نداشت
کنز حق را گوهری یکتاستی++
بی گمان آن حضرت زهراستی
قدر این گوهر که میداند؟ علی++
کاین چنین در کل بر آن شد منجلی
شد علی گنجور و گنجی نغز یافت++
شمس ایمان بود و بر آن ماه تافت
شب روان را ماه نورافشان شود++
رهنما تا منزل جانان شود
خیل سجیین نمیدانند قدر++
ماه را در وقت قرص و گاه بدر
در حیات خویش آن ماه تمام++
نورافشان بود در هر صبح و شام
قدرش آن سجینیان نشناختند++
زین سبب بر دشمنی پرداختند
مدفنش را کرد مخفی از عنود++
وین عمل جز بر رضای حق نبود
گنج خود را کرد مخفی زیر خاک++
تا نبیند مدفنش جز چشم پاک
گرچه قبرش از خسان مجهول ماند++
یاد او در قلب هر مقبول ماند
1) برداشت و تفسیری از مناقب منسوب به محییالدین ابن عربی است.