جوهر قدسیه بود آن پاک جان++
پاک از آلایش خیل زنان
ذات زهرا منشا تاثیر شد++
کیمیای عشق را اکسیر شد
گر نبود او، در خفا میماند عشق++
با خود اندر پرده حق میراند عشق
قابل جمع فیوضات حق اوست++
از جهاتی از آب خود اسبق اوست
چون ولی الله اعظم فاعل است++
پر فیوضات ولی او قابل است
در مثل حوای روحانی است او++
منشا و مبداء انسانی است او
خاتمت را حق نمود آباد از او++
چون همه خیل امامان زاد از او
عشق را یک سوی باید قابلی++
جز خدا نبود مر او را فاعلی
پس همه تاثیر از حق است حق++
شد معانی حائل ای رب الفلق
پردهداری کن که ستاری تر است++
راز دل گر بشنود تن بر هبا است
ما گروه بی دلان جمله تنیم++
کی توان بر اصل این معنا، تنیم(2)
چون معانی فوق استعداد ماست++
حضرتش از دید جانها در خفاست
قدر آن انسیه شد مجهول از آن++
که ندارد هیچ کس از او نشان
در تعین گرچه او انیسه است++
ذات پاکش جوهر قدسیه است
1) برداشت و تفسیری است از مناقب منسوب به محییالدین ابن عربی.
2) تنیم: مراد عدم توانائی است.