جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قبله‏ی آدم

زمان مطالعه: 3 دقیقه

چه خرم می‏وزد باد بهاری از دامن صحرا++

عبیر آمیز و نکهت بیز و عشرت خیز و بهجت زا

کنار جویباران رسته هر سو نو گلی از گل++

سپید و آبی و زرد و بنقش و نیلی و حمرا

به پیرامون هامون می‏زند گلهای گوناگون++

ره گبر و مسلمان و مجوس و کافر و ترسا

جلوس نو عروس گل، بود در حجله‏ی گلبن++

مصفا و چمن آرا و روح افزا و غم فرسا

کنار جوی، زنبق داده و رونق باغ را الحق++

ز شبنم صبحدم بر گوش مریم لولو لالا

به هر جا شد گهرافشان سحاب از دیده‏ی گریان++

روان گردید جوی و چشمه و رود و شط و دریا

چو شبنم روی گل شوید، صبا راه چمن پوید++

رخ گل بوسد و بوید، به یاد وامق و عذرا

به باغ اندر نگر زریون(1) به سر بنهاده طشت زر++

که چون خورشید محشر هست یک نی از زمین بالا

چرا از لاله و نرگس نمی‏پرسند اهل دل++

که اندر دستشان آیا که داد این ساغر و مینا؟

عجب نبود اگر لاف کلیمی می‏زند بلبل++

که گلبن آتش طور است و گلشن سینه‏ی سینا

ترا پیوسته می‏خواند به سیر گلشن وحدت++

دهان غنچه‏ی خاموش و بانگ بلبل گویا

در این فرخنده فصل بهجت افزا، به که بگذارم++

قدم از گلشن صورت به سیر گلشن معنا

در آن گلشن چو دیگر بلبلان رطب اللسان گردم++

به پای گلبنی کز آن گل توحید شد بویا

مصفا گلبن باغ رسالت، دوحه‏ی(2) عفت++

ضیا افزای افلاک جلالت، زهره‏ی زهرا

خدیجه دختر پاک خویلد را جگر گوشه++

که شد از یمن مولودش جهان مرده دل، احبا

صفای قلب احمد، روشنی بخش دل حیدر++

شفیعه‏ی روز محشر، فاطمه، صدیقه‏ی کبرا

ز فیض مقدم این آیت قدسیه، تا محشر++

بنازد بر فلک یثرب، ببالد بر سمک بطحا

نبی، صدیقه و خیر النسا، فرمود در شانش++

زهی زان منطق شیرین، خهی زان گفته‏ی شیوا

زکیه، مطمئنه، راضیه، مرضیه، قدسیه++

که حیدر گفت در وصفش، بتول و نخبه و عذرا

به هنگام عبادت، آستانش قبله‏ی آدم++

به وقت عرض حاجت، آستینش در کف حوا

گرش خدمت قبول افتد، کنیز مطبخش مریم++

ورش عز وصول افتد، غلام درگهش عیسی

صبا از دور باش عصمتش همواره سرگردان++

سها(3) از کور باش عفتش در روز ناپیدا

وجودش رابط وحدت میان احمد و حیدر++

چو حسن سرمدی ما بین عقل و عشق بی‏پروا

قداست جفت با نامش، ملایک طایر بامش++

یکی می‏باشد از خدام او اندر جنان لعیا(4)

به زیر گنبد اخضر، دگر چون احمد و حیدر++

که آرد اینچنین دختر؟ که دارد جفت بی همتا

مگر تا دور احمد کور سیر قهقرا گیرد++

که زهرایی ببیند بار دیگر دیده‏ی بینا

وگرنه تا قیامت سال و ماه و هفته و ساعت++

اگر جویی نبینی مثل و مانندش دگر اصلا

به دامن پرورد زهرای دیگر مادر گیتی++

اگر گنجد درون جوز روزی پیکر جوزا

ببخشا بر من ای خاتون، محشر، گر که نتوانم++

ز نوک خامه سازم در ثنایت چامه‏ای انشا

مگر مدحی که باشد در خور شأنت کسی داند؟++

مگر عقل بشر پی بر مقامت می‏برد؟ حاشا

تویی ناموس داور، به که باشد مادحت حیدر++

که وصف قاف(5) را باید شنید از منطق عنقا

تو را شاید که حق مداح باشد، ورنه در مدحت++

چه گوید قطره؟ گیرم باشدش سنخیت دریا

من و مدح تو؟ خاکم بر دهان ای بضعه‏ی احمد++

من و وصف تو؟ مهرم بر زبان ای نو گل طاها

در آن خلوت که ایزد شمع توصیف تو افروزد++

کرا قدرت که با پروانه بگذارد قدم آنجا؟

فدک را آنکه بگرفت از تو، غافل بود زین معنی++

که می‏باشد طفیل هستیت دنیا و مافیها

تو را در روز محشر می‏شناسند آن سیه رویان++

که غیر از ذیل پاکت نیست کس را عروه الوثقی

سزاوارت اگر مدحی ندانستم، دعا دانم++

دعا از من، اجابت از خدای عالی اعلی

بود تا فرض بر حجاج طوف کعبه در گیتی++

بود تا آیت معراج سبحان الذی اسری(6)

بهار عمر انصار تو ز آسیب خزان ایمن++

نهار بخت اغیار تو، همرنگ شب یلدا


1) زریون: گل شقایق زرد رنگ.

2) دوحه: درخت تناور.

3) سها: ستاره‏ای کوچک در دب اکبر.

4) لعیا: دایه‏ی حضرت امام حسین و خدمتگزار حضرت زهرا.

5) قاف: کوه قفقاز که به افسانه گویند محیط بر زمین است و جای عنقا.

6) سبحان الذی اسری: آیه «1» از سوره‏ی اسری: «پاک و منزه است خداوندی که شب هنگام بنده‏ی خود را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سیر داد».