بانوی آب
چون هالهای ز عاطفهی ماه
با جامهای ز نور
در قصر آفرینش کامل
خورشیدوار، ایستاده به درگاه.
نامش،
ظهور زهره در آفاق عشق
مهرش،
فروغ سرمدی دلهاست
با ابر مهربانی دستانش
بانوی آب
در لحظههای آبی رویاست
آئینهی کرامت دریاست.
او،
والاترین امیرهی گلها
در وسعت مدائن روحانی است
شعر شرف
بر سینهی کتیبهی تاریخ
اسطورهی شگفت طهارت
منظومهی فضایل انسانی است
گهوارهی دو شیر شجاعت
در جنگل ستاره و خنجر
باران شامگاهی،
بر گسترای مزرعهی کهکشان
آموزگار صبح،
در پاکی و صفاست
بانوی باستانی دلها،
آمیزهی تعقل و پرهیز
معنای زن،
در مکتب مبارک قرآنی است.
با او سخن جز با وضوی اشک، مگویید
وز او نشانهای
جز در جهان ساکت و خاکستری خواب مجویید
کان نخل رنجیده، و آن سرو سوگوار
از مرگ ارغوانی خورشید-
تعبیر صادقانهی اندوه
در شعر ناتمام جوانی است،
بانوی بانوان
برج بلند و سبز رهایی
از خاک و خاکیان
معراج نور از پهنهی زمین تا عرش آسمان