ای افتخار عالم هستی لقای تو++
پاینده چون بقای حقیقت بقای تو
اسلام سرفراز به ایمانت از نخست++
خورشید پرتوی ز فروزنده رای تو
من هیچ کس دگر نشناسم به روزگار++
بانوی خاندان فضیلت، سوای تو
الحق که هر چه فخر و شرف بود در جهان++
میخواست خاص شخص تو باشد خدای تو
فرزند مصطفایی و زهرای پاکدل++
ای مصطفای تو همه محو صفای تو
شوی تو مرتضی و رضایت رضای او++
زین رو بود رضای خدا در رضای تو
دخت خدیجه بودی و در خانهی علی++
چشم زمانه خیره بماند از وفای تو
فرزند، چون حسین و حسن خود که آورد؟++
آوردهای تو، جان دو عالم فدای تو
حلم حسن که پایهی دین استوار داشت++
کرد آشکار تربیت جانفزای تو
در خانهی تو درس شهامت فراگرفت++
آن پاکباز خسرو گلگون قبای تو
پروردهای چو زینب کبری تو دختری++
دختر نه، بلکه ضیغم دختر نمای تو
هر کس ترا شناخت به حق اعتراف کرد++
بیگانه با خدا نشود آشنای تو
ای سرور زنان دو عالم که بود و هست++
فردوس آیتی ز مبارک سرای تو
دنیا نساخت با تو و کاری شگفت نیست++
این خاکدان پست کجا بود جای تو؟
مانند شمع سوختی و اشک ریختی++
جانسوز همچو نالهی نی شد، نوای تو
پیش تو خاک بود فدک زانکه در فلک++
بوسد به افتخار، ملک خاک پای تو
زان رو شدی فسرده چو گل کز نفاق و کفر++
بیاعتنا شدند به بانگ رسای تو
کفر و نفاق قوم عرب آشکار شد++
روزی که رنجه گشت دل مبتلای تو
تو دختر پیمبر و بعد از وفات او++
از جور امتش غم بی انتهای تو
آتش زدند دوزخیان چو در بهشت++
آتش گرفت جان جهان از برای تو
بر حال تو اگر در و دیوار ناله کرد++
نبود عجب که بود عجب ماجرای تو
بهر رهایی علی از دست دشمنان++
افکند لرزه در همه عالم ندای تو
و آن زیوری که بست به بازوی تو عدو++
افزود شفیعهی محشر! بهای تو
جز اشک و آه هیچ نیاید ز دست ما++
بدهد خدای محسن تو هم جزای تو
هستی امین گنج عنایات کردگار++
من نیز چشم دوختهام بر عطای تو