بخت فرخنده شبی بال و پری داد مرا++
به سوی کعبهی مقصود فرستاد مرا
خواب شیرین وصال حرم دوست شبی++
سوخت در تاب و تب عشق چو فرهاد مرا
سایه چون بر سرم افکند همای توفیق++
کرد از بند هوا و هوس آزاد مرا
پرکشیدم به سوی کعبه که تا بار دگر++
کرم دوست کند یاری و امداد مرا
این صفای ملکوتی و صدای لبیک++
نرود تا ابد این منظره از یاد مرا
دل دیوانه سوی چشمهی زمزم بردم++
تا مگر چشمهی رحمت کند آباد مرا
استلام حجر و سعی و صفا و مروه++
زنگ از آئینهی دل برد و صفا داد مرا
بانی کعبه خلیل است در آن بیت جلیل++
زنده شد خاطرهی بانی بنیاد مرا
یثرب و منظرهی قبهی خضرای رسول++
برد اندوه و غم از خاطر ناشاد مرا
عطر گلهای رسالت به مشامم بگذشت++
چو گذر بر حرم فاطمه افتاد مرا
به دعا دست گشودم که مکن یا رب دست++
کوته از دامن این مادر و اولاد مرا
خیزم از خاک و به دامان بتول آویزم++
گر به کویش چو غباری ببرد باد مرا