3- علّامه طبرسی، در کتاب احتجاج از احمد بن هشام روایت نموده که در زمان خلافت ابوبکر نزد عُبادة بن صامت(1) رفتم، به او گفتم: آیا مردم، قبل از آنکه ابوبکر خلیفه گردد، او را بر دیگران، برتر میدانستند؟ عُباده در پاسخ گفت: «وقتی ما در موضوعی خاموش بودیم، شما نیز خاموش باشید و تجسّس نکنید، سوگند به خدا، علی (ع) سزاوارتر به خلافت بود چنانکه رسول خدا (ص) سزاوارتر به نبوّت نسبت به ابوجهل بود، به علاوه (این حدیث را از من بشنو:) ما روزی در محضر رسول خدا (ص) بودیم، علی و ابوبکر و عمر به در خانه آن حضرت آمدند، نخست ابوبکر وارد خانه شد، سپس عمر و بعد از او علی (ع) وارد شد، گوئی خاکستر به صورت پیامبر (ص) پاشیده شد، این گونه متغیّر گردید و سپس به علی (ع) فرمود: آیا این دو نفر بر تو پیشی میگیرند، با اینکه خداوند تو را امیر آنها قرار داده است؟!
ابوبکر گفت: ای رسول خدا (ص) فراموش کردم، عمر گفت: اشتباه و غفلت نمودم. رسول خدا (ص) به آنها فرمود: لا نَسَیتما وَ لا سَهَوْتُما…: «نه فراموش کردید و نه غفلت و اشتباه، گویا شما را میبینم که مقام رهبری را از دست او بیرون کشیدهاید و برای بدست گرفتن قدرت، با او به جنگ و نزاع پرداختهاید، و دشمنان خدا و رسولش، شما را در این موضوع یاری میکنند، و گوئی مینگرم که شما دو نفر، مهاجران و انصار را به جان هم انداختهاید که به خاطر دنیا، با شمشیر همدیگر را میکوبند، و گوئی اهلبیتم را مینگرم که مقهور و ستمدیده شده و در اطراف و اکناف پراکنده
شدهاند، و این موضوع در علم خدا گذشت است.
سپس رسول اکرم (ص) آنچنان گریست که اشکش سرازیر شد آنگاه به علی (ع) فرمود:
یا عَلِیُّ اَلصّبْرَ اَلصَّبْرَ حَتّی یَنْزِلَ الْاَمْرَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیم…
: «ای علی! صبر کن و شکیبا باش تا امر خداوند فرود آید، و هیچ نیروئی جز نیروی خداوند نیست، زیرا در این صورت، برای تو آنقدر اجر و پاداش در پیشگاه خدا هست که دو فرشتهی نویسندهی نمیتوانند آن را برشمردند، و پس از آنکه زمام امور رهبری به دست تو افتاد، بر تو باد به شمشیر و شمشیر، و کشتن و کشتن، تا مخالفان به سوی فرمان خدا و فرمان رسول خدا (ص) بازگردند، چرا که تو بر حق هستی، و کسانی که همراه تو بر ضد باطل برخیزند، بر حق هستند، و همچنین فرزندان تو پس از تو تا روز قیامت بر حق میباشند.
1) از اصحاب بزرگوار پیامبر (ص) (مترجم).