1- عالم بزرگ شیعه مرحوم علمالهدی سیّد مرتضی (متوفّی 436 ه.ق) در کتاب «الشّافی» در رد کلام قاضی القضاة در مورد سوزانیدن خانهی فاطمه (س) چنین میگوید: ماجرای سوزانیدن را غیر از علمای شیعه، که در نزد اهل تسنّن، متهم نیستند نقل کردهاند، و ردّ کردن روایات این موضوع، بدون دلیل، هیچ سودی ندارد.
مورخ معروف، بلاذری که فردی مورد وثوق در نزد اهل تسنّن است و در صحّت و ضبط روایات او و عدم اتّهام به بستگی او به شیعه، معروف میباشد، از مدائنی نقل میکند:
ابوبکر شخصی را نزد علی (ع) فرستاد که آن حضرت را اجبار به بیعت کند، آن حضرت بیعت نکرد.
عمر در حالی که مقداری آتش همراه داشت به سوی خانهی علی (ع) آمد و حضرت فاطمه (س) را در کنار دید، فاطمه (س) خطاب به او فرمود: «ای پسر خطّاب! چنین
مینگرم که آمدهای خانهی ما را آتش بزنی، آیا چنین است؟».
عمر گفت: آری، این کار قویتر از آن چیزی است که پدرت از نزد خدا آورده است(1) در این هنگام علی (ع) از خانه خارج شد و بیعت کرد.
این روایت را، راویان شیعه از طریق بسیار نقل کردهاند، و لطیف اینکه بزرگان محدّثین اهل تسنّن نیز این روایت را نقل نمودهاند.
و ابراهیم سعید ثقفی به اسناد خود از امام صادق (ع) نقل کردهاند که فرمود:
وَاللَّهِ ما بایَعَ عَلِیٌّ حَتّی رَأی الدُّخانَ قَدْ دَخَلَ بَیْتَهُ.
: «سوگند به خدا، علی (ع) بیعت نکرد مگر آن هنگام که دود آتش را دید که وارد خانهاش شد».
2- دانشمند بزرگ سیّد بن طاووس (متوفّی 664 ه.ق) در کتاب کشفالمحجّه در شرح زندگی ابوبکر، و تخلّف او از سپاه اُسامه و غصب خلافت او در سقیفه خطاب به فرزندش میگوید: «به این امور کفایت نکرد، بلکه عمر را به در خانهی پدرت علی (ع) و مادرت فاطمه (س) فرستاد، در حالی که عبّاس و جماعتی از بنیهاشم در نزد علی و فاطمه (علیهاالسلام) بودند، و آنها در سوک رحلت جدّت محمّد (ص) نشسته بودند، و در ماتم فاجعهی جانسوز مصیبت پیامبر (ص) بسر میبردند.
عمر دستور داد تا آنها را اگر برای بیعت از خانه بیرون نیایند، به آتش بکشند، چنانکه صاحب کتاب «العقد الفرید» در جلد چهارم و جماعتی از علمای اهل تسنّن که در نقل روایت، مهم نیستند نقل نمودهاند، و چنین کاری (سوزاندن را) تا آنجا که من میدانم هیچکس قبل از عمر و بعد از او از پیامبران و اوصیاء و زمامدارانی که به بیرحمی و ظلم معروفند انجام ندادهاند، و حتی شاهان کافر نیز چنین کاری نکرده است، که جمعی را به سوی کسانی که بیعت با آنها را به تأخیر انداختهاند بفرستند تا آنها را به آتش بکشند، علاوه بر تهدید و قتل و زدن.
بلکه میگویم: و نیز به ما چنین خبری نرسیده که پیامبری یا زمامداری، مردم را از فقر و ذلّت و زیان نجات دهد و آنها را به سعادت دنیا و آخرت راهنمائی کند، و
خداوند در پرتو نبوّت او شهرهای تحت سلطهی جبّاران را فتح نماید، سپس آن پیامبر یا زمامدار از دنیا برود و تنها یک دختر در میان امّت خود بگذارد، و به مردم بگوید: این دختر، سرور بانوان دو جهان است، و آن دختر دو کودک در حدود کمتر از هفت سال داشته باشد، آیا بجا است که جزای آن پیامبر یا زمامدار را چنان بدهند که آتشی بفرستند یا ببرند تا آن دو کودک و مادرشان را بسوزاند، در صورتی که آن دختر و فرزندانش، همچون روح و جان آن پیامبر یا زمامدار هستند؟!».
1) نَعَمْ وَ ذلِکَ اَقْوی فِیما جاءَ بِهِ اَبُوکِ.