جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گفتار سلمان و درگیری شدید

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در این هنگام سلمان برخاست و گفت: «اَللَّه اَکْبَرُ، اللَّه اَکْبَرُ!!» با دو گوشم از رسول خدا (ص) شنیدم، و اگر نشنیده باشم هر دو گوشم کَر باد، فرمود: «هنگامی فرارسد که برادر و پسر عمویم با جماعتی از اصحابش در مسجد بنشینند، آنگاه گروهی از کلبهای دوزخ به اطراف او بیایند تا او و اصحابش را بکشند!

اکنون من تردیدی ندارم آن که پیامبر (ص) فرمود شما هستید که قصد کشتن علی (ع) و اصحابش را دارید».

عمر وقتی که این گفتار را شنید، سخت خشمگین شد و برجهید و به سلمان حمله کرد، بی‏درنگ امیر مؤمنان علی (ع) برخاست و دست انداخت و لباس عمر را گرفت و او را فشار داد و به زمین کشید و فرمود:

یَابْنَ الصَّحّاکِ الْحَبَشِیَّةِ لَوْلا کِتابٌ مِنَ اللَّه سَبَقَ، وَ عَهْدٌ مِنْ رِسُولِ‏اللَّهِ تَقَدَمَ، لَاَرَیْتُکَ اَیُّنا اَضْعَفُ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً.

: «ای پسر صحّاک حبشیّه! اگر حکم خدا و عهد رسول خدا (ص) بر این موضوع، مقدّم نشده بود، اکنون به تو می‏فهماندم که کدامیک از ما از نظر قوّت و لشگر، پیروز هست، و کدام مغلوب می‏باشد؟».

سپس علی (ع) به اصحاب خود رو کرد و فرمود: «برخیزید و بروید، خداوند شما را رحمت کند، سوگند به خدا دیگر وارد مسجد نمی‏شوم مگر همچون برادرانم موسی و هارون (ع)، که بنی‏اسرائیل به موسی (ع) گفتند:

فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنَّا هیهُنا قاعِدوُنَ.

: «تو و پروردگارت بروید و با آنها (عمالقه) بجنگید، ما همینجا نشسته‏ایم»(1)

سوگند به خدا وارد مسجد نمی‏شوم مگر برای زیارت (قبر) رسول خدا، یا برای قضاوت در احکام خدا، زیرا حجّت خداوند را که رسول خدا (ص) آن را برپا داشت، جایز نیست تعطیل کرد و مردم را در تنگنای حیرت و سرگردانی گذاشت.


1) مائده- 24.