جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کوکب تابان

زمان مطالعه: 2 دقیقه

چو نورش در بسیط ارض از عرش برین آمد++

خدا را هر چه رحمت بود نازل بر زمین آمد

ز نورش رحمت از رب المشارق تافت بر عالم++

چو زهرا را ظهور از رحمه للعالمین آمد

به رشک آسمان طالع شد از روی زمین ماهی++

که از شرم رخش خورشید، خاکستر نشین آمد

هویدا گشت بر چرخ نبوت کوکبی تابان++

که مهرش مشتری چون زهره بر ماه جبین آمد

ز عرش کبریا بر فرش چون نورش هویدا شد++

ملایک در طوافش از یسار و از یمین آمد

چو از جان آفرین در صورت آمد نقش دختر++

هزاران آفرین بر نقش، از جان آفرین آمد

جمالی در تجلی آمد از پیراهن امکان++

که صد خورشید و ماهش جلوه‏گر از آستین آمد

چو خورشد است پیدا از دو روشن گوشوار او++

که این کرسی‏نشین را منزلت عرش برین آمد

در او نور علی ممزوج با نور محمد شد++

مه و خورشید از این مشرق صباح واپسین آمد

علی عین محمد بود در عین فواد اما++

تعین(1) بود کاینجا پرده بر عین دو بین آمد

از آن تاری که چرخش رشت با دست عبودیت++

میان حق و جبریل امین حبل المتین آمد

علی مرآت یزدان بود و ذاتش بیقرین، آری++

خدای بیقرین مرآت ذاتش بیقرین آمد

بتول آیینه شد، آیینه‏ی اوصاف یزدان را++

چنان آیینه را آیینه در عالم، چنین آمد

چو از رنگ تعین صاف شد اوصاف این دختر++

ز بیرنگی رخش آیینه‏ی سلطان دین آمد

نجویند اهل بینش استعانت جز به نور او++

که در هر ورطه نورش مستعان و مستعین آمد

ملایک را از آن شد سجده واجب بر گل آدم++

که این نور خدا را جلوه اندر ماء و طین آمد

یقین در حق ندارد هر که شک در حق او دارد++

بلی حق الیقین از دولت عین الیقین(2) آمد

ولایش آب حیوان است جاری در عروق دل++

حیات جان انسانی از این ماء معین(3) آمد

ز حسن طلعتش افتاد عکسی آفرینش را++

ز عکس روی او پیدا بهشت و حور عین آمد

نمود از سایه‏ی قدش تجلی نخله‏ی طوبی(4)++

بیانات لبش نهرین شیر و انگبین آمد

چنان از ماه رویش روشن آمد ظلمت غبرا++

که گوئی بر زمین مهر از سپهر چارمین آمد

کنیزش را نباشد اعتنا بر تخت بلقیسی++

غلامش را سلیمان بنده‏ی تاج و نگین آمد

در اوصاف کمال او همین کافیست بر دانا++

که این دوشیزه را شوهر امیرالمومنین آمد

«فواد» از جان و دل چون دوست دارد آل‏احمد را++

به سمع جان اهل دل کلامش دل‏نشین آمد


1) تعین: وجود و هستی و تشخص هر چیز که سبب امتیاز او از غیر است.

2) حق الیقین و عین الیقین: یقین، سه مرتبه دارد، اول علم الیقین، دانستن و شناختن امری؛ دوم عین الیقین، دیدن چیزی با چشم خود؛ سوم حق الیقین، داخل شدن در آن چیز و یا خود آن چیز شدن و در آن محو شدن، شناختن آتش و دیدن آن و سوختن در آن.

3) ماء معین: آب جاری روشن و پاک.

4) نخله‏ی طوبی: نام درختی است در بهشت.