جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کعبه‏ی ارباب یقین

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

چون بر او خصم قسم خورده‏ی دین راه گرفت++

بانگ برداشت، موذن که: رخ ماه گرفت!

چشم هستی نگرانست که این واقعه چیست؟++

وانکه دامن زده بر آتش این فاجعه، کیست؟

در سماوات ملایک همه بی‏تاب و سکون++

که دم آخر عمرست و دم کن فیکون

ماسوا رفته فرو یکسره در بهت و سکوت++

تا چه آید به سر عالم ملک و ملکوت؟!

رزق را کرده دریغ از همه کس میکائیل++

عن قریب است که در صور دمید اسرافیل

مریم از خاک سراسیمه سرآورده برون++

شسته با اشک ز رخساره‏ی خود گرد قرون

که کنون آتش آشوب قیامت تیز است++

مگر این لحظه همان لحظه‏ی رستاخیز است؟!

این خدیجه است که از درد بجان آمده است++

از جنان موی کنان، مویه کنان آمده است

کز چه رو رشته‏ی ایجاد ز هم بگسسته است++

نکند قائمه‏ی عرش خدا بشکسته است؟!

چه مگر بر سر ارباب نظر می‏آید؟++

عمر هستی مگر امروز بسر می‏آید؟

تیغ عریان خلافت به عداوت تیز است++

خصم از پا فکن وصف شکن و خونریز است

آنکه آن روز در آن معرکه یاری می‏کرد++

سیل بنیان کن این حادثه جاری می‏کرد!

کیست در پشت درای فضه، که جبریل امین++

دوخته دیده‏ی حیرت زده‏ی خود به زمین

خانه‏ی کیست که در آتش کین می‏سوزد؟++

نکند کعبه‏ی ارباب یقین می‏سوزد؟!

پاسخ این همه پرسش ز در سوخته پرس++

از در سوخته‏ی لب ز سخن دوخته پرس

گرچه چون سوختگان مهر سکوتش به لب است++

لیکن از فرط برافروختگی ملتهب است

می‏توان یافت از آن شعله که بر خرمن است++

که چها آمده از دست ستم بر سر دوست

از سقیفه است هنوز آتش آشوب بلند++

دست بیداد رها، پای عدالت در بند