چهارمین روز بیرون نیامدن ابوبکر و عمر از خانهی خود بود که «خالد بن ولید» همراه هزار مرد به در خانهی ابوبکر آمدند و گفتند: «چرا در خانه نشستهاید، سوگند به خدا بنیهاشم (در غیاب شما) به مقام خلافت چشم دوختهاند».
از طرفی «سالم» غلام آزاد شدهی حذیفه با هزار مرد به آنجا آمد، و از سوی دیگر «معاذ» با هزار مرد آمدند، و تا «چهار هزار نفر» اجتماع کردند و شمشیرهای خود را از غلاف بیرون کشیده بودند، در پیشاپیش آنها «عمر بن خطاب» بود، حرکت کردند و ابوبکر را به مسجد آورده در مسجد توقف کردند.
عمر آغاز سخن کرد و گفت: «ای اصحاب علی (ع) سوگند به خدا، اگر یکی از شما مانند دیروز سخن بگوید، آن عضو از بدنش را که چشمانش در آن است از تنش جدا کنیم» (یعنی سرش را قطع نمائیم)
خالد بن سعید برخاست و خطاب به عمر گفت: «ای پسر صحّاک حبشیّه! آیا به شمشیرها و بسیاری جمعیت خود ما را تهدید میکنی؟، سوگند به خدا، شمشیرهای ما تیزتر و جمعیّت ما از شما بیشتر است، هر چند از نظر ظاهر و تعداد، اندک هستیم ولی چون حجت خدا با ما است، بیشتر میباشیم، سوگند به خدا اگر اطاعت از امام خود (علی علیهالسلام) را مقدمتر نمیدانستیم. بدون توجه به فرمان او شمشیر میکشیدیم و در راه خدا با شما جهاد میکردیم تا حق خود را گرفته و ادای وظیفه نموده باشیم».
حضرت علی (ع) به خالد بن سعید فرمود: «خداوند مقام (و دفاع) تو را شناخت، و پاداش سعی تو را پذیرفت، بنشین»، خالد نشست.