زمان مطالعه: < 1 دقیقه
چو گنج از چه به خاک سیه نهان شدهای++
گل همیشه بهارم چرا خزان شدهای
تو زهرهی فلکی زیر خاک جای تو نیست++
برآر سر ز لحد، خشت متکای تو نیست
کنون ز خانه به خوشحالی تو آمدهام++
برآر سر که به جا خالی تو آمدهام
مرا ببر که مقامات عالیت بینم++
چسان به خانه روم جای خالیت بینم
گرفته از چه ترا خاک تیره در آغوش++
تو ای چراغ نبوت چرا شدی خاموش
ز همدمی من غم رسیدهی مهجور++
چه دیدهای که شدی نو عروس حجلهی گور
ز چیست گشته ترا خاک تیره منزلگاه++
مرا برای چه بنشاندهای به خاک سیه
ز جای خیز که با هم همی شبانه رویم++
مرا ز داغ مکش، خیز تا به خانه رویم
که طفلهای یتیم تو بی قرار تواند++
دو چشم من، حسنینت در انتظار تواند