جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نگاهی به دوران خلافت علی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

امام علی (ع) در دنبال خطبه‏ی شقشقیّه می‏فرماید:

پس از عثمان، جمعیّت بسیار که همچون بالهای کفتار (زیاد و بهم پیوسته) بودند از هر سو مرا احاطه کردند، به گونه‏ای که نزدیک بود دو نور چشمم، دو یادگار پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) زیر پا آسیب ببینند، و آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت رنجیده شدم، و ردایم از دو طرف پاره شد، مردم مانند گوسفندانی (گرگ زده که به چوپان پناه می‏برند) مرا در میان گرفتند، ولی وقتی که برخاستم و زمام امور خلافت را بدست گرفتم، جمعی (در رأس آنها طلحه و زبیر) پیمان و بیعت خود را شکستند، و گروهی (خوارج و مارقین) از تحت اطاعت من خارج شده و از دین بیرون رفتند، و دسته‏ای (قاسطین، معاویه و طرفدارانش) برای ریاست و مقام‏طلبی از اطاعت حق، سر پیچیدند گویا نشنیده بودند که خداوند (در آیه 83 قصص) می‏فرماید:

تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْاَرْضِ وَ لا فَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ

: «جهان آخرت برای کسانی است که خواهان فساد و طغیان در زمین نباشند، و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است».

آری خوب شنیده بودم و خوب آن را حفظ داشتند، ولی زرق و برق دنیا، چشمشان

را خیره کرده و جواهراتش آنها را گول زده بود.

اَما وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ مَا اَخَذ اللَّهُ عَلَی الْعُلَماءِ وَ اَلّا یُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها…

: «آگاه باشید به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیّت بسیاری گرداگردم را گرفته و بیاریم برخاسته‏اند، و از این جهت اتمام حجّت شده است، و اگر نبود عهد و مسؤلیّتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شمکخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت ننمایند، من مهار شتر خلافت را رها می‏ساختم و از آن صرف نظر می‏نمودم، و آخرش را با جام آغازش سیراب می‏نمودم، آنگاه به خوبی درمی‏یافتید که دنیای شما در نظر من بی‏ارزشتر از آبی است که از بینی بز ماده بیرون می‏آید».

در این هنگام، مردی از مردم عراق برخاست و نامه‏ای به دست امام علی (ع) داد (که برخی گویند، سؤالاتی در آن نوشته بود و پاسخ آن را مطالبه کرد) آن حضرت همچنان به آن نامه نگاه می‏کرد، وقتی که آن را تا آخر خواند خاموش شد، ابن‏عبّاس به آن حضرت عرض کرد:

«چه خوب بود سخن را از آنجا که رها کردی، ادامه می‏دادی؟!» ولی امام در پاسخ او فرمود:

هَیْهاتَ یَابْنَ عَبّاسٍ! تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ، ثُمَّ قَرَّتْ.

: «هَیْهات ای پسر عبّاس! این شقشقه شتری (که همچون جگر سفید از دهانش بیرون می‏آید و او در گلو صدا می‏کند) بود که بیرون آمد و سپس در جای خود قرار گرفت (کنایه از اینکه شعله‏ی آتش جانگاه درددل بود که زبانه کشید و سپس فرونشست).

ابن‏عباس می‏گوید: «سوگند به خدا من هیچگاه بر سخنی مانند این گفتار، تأسّف نخوردم که امام تا آنجا که خواسته بود، نتوانست ادامه سخن بدهد.