تا مرا در تن بود جان و زبان گویاستی++
روز و شب ورد زبانم مدحت زهراستی
کی توان وصفش نمودن آنکه عالم ذرهای++
در قبال نور آن مهر جهان آراستی
از شرف این افتخارش بس که بابش مصطفی است++
زوج او حیدر علی عالی اعلاستی
حاش لله ار بشر خوانم ورایا از ملک++
بلکه فخر این و آن انسیهی حوراستی
گر نمیزد آن مهین دختر بدین عالم قدم++
حیدر کرار را کی همسر و همتاستی
اوست مام یازده تن حجت پروردگار++
کز طفیل نورشان دنیا و ما فیهاستی
وه چه مادر کآورد فرزند مانند حسین++
کز قیامتش تا قیامت دین حق برجاستی
بضعه منی ز پیغمبر دلیلی روشن است++
کز نبوت و ز ولایت هر دو را داراستی
نی توانم گفت قدرش را یکی از صد هزار++
کمترین مدحش به قرآن قول اعطیناستی
معدن حلم و حیا و منبع جود و کرم++
رشحهای از فیض جودش جنه المأواستی
خلق شد خورشید و مه از نور پاک فاطمه++
هم زمین و آسمان از بهر او برپاستی
از چه میبوسید دستش را رسول عالمین++
زین سبب کز آستینش دست حق پیداستی
ای خنک آن دل که دائم در هوای او بود++
حبذا آنکس که او را در سر این سوداستی
در حصار مهرش ار ساکن شدی رستی ز بیم++
هان بیا کاینجا چه خوش منزلگه و مأواستی
بی ولایش طاعتی نبود قبول کردگار++
حب او هم منجی دنیا و هم عقباستی
آنکه نشناسد ورا کور است و نبود این عجب++
تیره نور شمس اندر چشم نابیناستی
آه از آن ساعت که آن مظلومه با صوت حزین++
بانگ واغوثاه، او را از جگر برخاستی
کای پدر بنگر که بشکستند پهلوی مرا++
شوهرم اکنون اسیر فرقهی اعداستی
زین مصیبت نی بود تنها «کریمی» اشکبار++
جمله ذرات جهان در ماتم و غوغاستی