انسان موجودی است که به دنبال الگوها و سمبلها حرکت میکند.
الگوطلب است، که در مباحث روانشناسی، انسانها و سمبولهایش مورد بررسی و ارزیابی است.
از الگوها و سمبلها میآموزد، راه و رسم خود را مییابد.
از آنها تقلید میکند.
و به آنها دل میبندد.
و در برابر کلام و سخنانشان حالت پذیرش و روح اطاعت دارد.
پدر و مادر در خانواده.
رفیق و دوست در روابط اجتماعی.
معلمان و مربیان در مراکز آموزشی.
شخصیّتهای معروف علمی و هنری و سیاسی، اُلگوها و سَمبُلهای انسانند که نقش تربیتی بسیار ارزشمندی خواهند داشت و یا اگر خراب و دروغین باشند نقش تخریبی غیر قابل جبرانی خواهند گذاشت.
روان جوامع بشری از نظر روانشناسی اجتماعی نیز چنین حالت الگوخواهی و سَمْبُل گزینی را دارد، مردم الگوطلب و قهرمان پرستند، و
شخصیّتهای صاحبان نفوذ و قدرت، در مردم نقش حسّاسی خواهند داشت، از این رو تودههای ملیونی از:
بزرگان قبیله و طائفهشان.
از معلّمان و مربیّان دلسوز.
از انسانهای بزرگ.
از دانشمندان و علمای جامعه اُلگو میگیرند، و حق و باطل را در رابطه با موضعگیریهای مثبت و نفی آنان تشخیص میدهند.
رسول گرامی اسلام با توجه به نقش الگوهای اجتماعی، ضمن دعوت و ارشاد عموم مردم، پادشاهان و بزرگان و رؤسای بزرگ قبائل، و فرماندهان قدرتمند دنیای آن روز را به اسلام دعوت میفرمودند و با استدلالهای محکم و معجزات کریمانه خود آنان را هدایت میکردند، وقتی اُلگوها و سَمبُلهای اجتماعی، اسلام میآوردند تودههای مردم نیز گرایش به اسلام و قرآن پیدا میکردند و سپس با جان و دل از چشمه زلال حقیقت قرآن سیراب میشدند.
در ظهور اسلام و در نهضتهای پس از آن و در انقلاب اسلامی شاهد این واقعیّت میباشیم که شخصیّتهای نظامی، علمی، سیاسی، پُل ارتباطی بین تودههای مردم و رهبری انقلاب و مواضع اصولی انقلاب بودند با نفوذ و قدرت کلمهای که در مردم داشتند، مردم را به آگاهی و رهبری و رهائی فراخواندند که یکی از عوامل مهم پیدایش و گسترش انقلاب شدند در بررسی تاریخ آغازین اسلام، همین واقعیت را به وضوح مشاهده میکنیم که همراه با فلان بزرگ قبیله یا فلان فرمانده قدرتمند نظامی، گروه کثیری از تودهها به اسلام گرویدند.
اگر مقداری در پیرامون الگوها، و سمبلها دقت کنیم مینگریم که،
الگو شدن و نقش سمبلیک پیدا کردن به سادگی تحقّق نمییابد.
انسانهائی با:
هوش و ذکاوت.
و سیاست و مدیریت فوقالعاده.
و نبوغ و آگاهی بینظیر.
پس از سالها تجربه و آموزش و آزمایش، آرام آرام در میان جمعی، جماعتی، ملّتی، جامعهای، از شهرت و قدرت لازمی برخوردار شدند.
زندانها رفتند.
شکنجهها دیدند.
مبارزهها کردند.
تا در دل ملّتها جا نموده و قلبها را در اختیار گرفتند.
اینجاست که تودههای مردم با روح اطاعت و تسلیم در برابر الگوها و شخصیّتهای اجتماعی قرار میگیرند. و فرمان آنان را با جان و دل خریدارند.
میپرسند:
چرا با وجود الگوها و شخصیّتهای والا و ارزشمندی که جزو اصحاب و یاران رسول خدا به حساب میآمدند و در مدینه حضور داشتند. باران مصائب و حوادث تلخ به اسلام و قرآن و حضرت زهرا (علیهاالسلام) باریدن گرفت؟
چرا شخصیّتهای با نفوذ جامعه اسلامی سکوت کردند؟ و تودهها را آگاهی نبخشیده به صحنه سیاسی نکشاندند؟ پاسخ درست را باید در انحراف شخصیّتها، و شخصیّتزدگی تودهها، جستجو نمود.