دشمنان اسلام، و طرّاحان تشنه حکومت، و سلطه شیطانی از این عامل ارزشمند (عامل عالمان و آگاهان جامعه) غافل نماندند و در فکر تخریب آن برآمدند، و با توجّه به نفوذ علماء، و روحانیون در میان تودههای مردم، به این نتیجه رسیدند که:
بدون انحراف و اغفال و وابستگی علماء، نمیشود در تودههای مردم نفوذ کرد و مردم را به سکوت و انزوا کشاند.
پس باید عامل ارزشمند عالمان و آگاهان را بیاعتبار نمود و یا قدرت آنان را در اختیار گرفت.
و در این رابطه نقشههای شیطانی فراوانی را مطرح کردند مانند:
1- سعی در ساکت کردن یا ساکت نگهداشتن علماءِ بلاد اسلامی.
2- سعی در اغفال و انحراف علماءِ بلاد اسلامی.
3- سعی در تطمیع و دنیازدگی علماء بلاد اسلامی.
4- سعی در ایجاد اختلاف در میان علماء بلاد اسلامی.
5- سعی در ترور و از میان برداشتن علماء بلاد اسلامی.
6- سعی در بیاعتبار کردن حوزههای علمی علماء بلاد اسلامی.
7- سعی در تأسیس و به وجود آوردن حوزههای علمی، استعماری.
8- سعی در خریدن و وابسته نمودن علماء بلاد اسلامی (به شکل آخوندهای درباری، سپاه دین، روحانی نماهای ساواکی).
هرگاه توانستند یکی از عوامل مهم انقلاب یعنی روحانیت و علماء اسلامی را ساکت و منزوی سازند.
یا تطمیع و وابسته نمایند.
و یا دست به خلق و پیدایش روحانی نماهای درباری بزنند. توانستند در دین خدا رخنه کنند.
و مردم را استحمار نمایند.
و انقلابهای اصیل رهائیبخش را از پای درآورند و دیدیم که سران سقیفه چنین کردند.
با زور و تهدید و ارعاب جمعی را ترساندند.
گروهی را به سکوت و انزوا کشاندند.
و برخی را همراه خود به حرکت درآوردند که بر ضد اهلبیت (ع) شهادت دروغین نیز بدهند.
و در تداوم این سیاست شیطانی:
ابوهریرهها را استخدام کردند.
و روحانی نماهای دربار معاویه را مینگرم که در 70 هزار منبر و محراب به قطب عالم امکان، اول مؤمن جهان، و اول مظلوم عالم، حضرت علی (ع) اهانت روا میداشتند(1)
و سپس قلم به دست گرفتند و حدیث جعل کردند.
و تاریخ اصیل و شریف اسلام را تحریف نمودند.
و بدعتها آفریدند.
و انحرافات فراوانی را به خورد مردم دادند.
و همه ارزشها را به سقوط کشاندند.
این گونه شیوههای استعماری، در تمام نهضتها مطرح گردید و در انقلابهای مکرّر اسلامی به کار گرفته شد.
برای اینکه میرزای شیرازیها را در نهضت تنباکو بیاعتبار کنند. آخوند درباری در بالای منبر تهران قَلیان میکشید.
و برای آنکه آیةاللّه کاشانی را بکوبند عالم نماهائی در برابر او سبز گردیدند.
و برای آنکه امام امّت را دلسرد کنند باز هم عالم نماهای درباری را با قلم و بیان، با رساله و فتوی بسیج کردند تا انقلاب اسلامی را از درون مورد تهاجم قرار دهند.
همه این تلاشها برای این بود که میگفتند:
«اگر علماء بلاد اسلامی را ساکت کنیم، ساکت کردن مردم آسان است».
چون میدانستند:
همواره یکی از عوامل بیداری مردم و شکلگیری نهضتهای رهائیبخش، و تداوم اسلام و نهضت، علماء آگاه بلاد اسلامی بودند و خواهند بود.
حضرت امام (رحمةالله علیه) در آغاز حرکت تکاملی انقلاب اسلامی، میدانستند که اگر عامل روحانیت به صحنه بیاید، حرکت تودههای ملیونی به زودی شکل گرفته، بالنده میشود که میفرمودند:
«ای علماء نکنید سکوت».
«واللّه گناهکار است کسی که داد نزند».
«به خدا مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند».
…
«وای بر این علماء ساکت»
«وای بر این قم ساکت، این نجف ساکت».
«ای علماء بلاد اسلامی بداد اسلام برسید».
«ای قم، ای نجف بداد اسلام برسید، رفت اسلام!»
و روزی که روحانیت ایران با فریادهای وحی گونه ی امام بیدار شد و از
پای ننشست، توانست ملّت ایران را بیدار کند و پل ارتباطی بین رهبر و مردم را برقرار سازد که از همه اقشار مردم در تمام شهرها و روستاها. حرکت و فریاد انقلابی شکل میگرفت و انقلاب در دلهای عموم مردم راه مییافت اینکه میگویند.
چگونه مردم مدینه ساکت شدند؟
سیر ارتجاعی گرفتند؟
تا حدودی به انحراف و اغفال و سکوت عالمان و آگاهان آن روزگاران مربوط میشود، که نمونههای در خطبههای حضرت زهرا (علیهاالسلام) بچشم میخورد.
1) معاویه خودش در سخنرانیها به امام علی (ع) دشنام میداد- عقدالفرید ج 4 ص 366 و ج 2 ص 301 متوفای 328 هجری- شرح نهجالبلاغه ابیالحدید ج 1 ص 356. و. ج 3 ص 258 و ج 13 ص 220به فرمانداران و کارگزاران و عالم نماهای درباری نیز امر میکرد که به علی (ع) ناسزا بگویند.- صحیح مسلم ج 2 ص 360: مسلم بن حجاج متوفای 261 هجری- صحیح ترمذی ج 5 ص 301 حدیث 3808 محمد بن عیسی متوفای 279 هجری- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 109- تاریخ دمشق ابن عساکر ج 1 ص 206 و 271 (ترجمه الامام علی (ع)) متوفای 571 هجری- خصائص نسائی شافعی ص 48 و 81: متوفای 303 هجری- نظم درر السمطین ص 107. زرندی حنفی- کفایة الطالب. ص 84 و 86. کنجی شافعی- المناقب خوارزمی ص 59: متوفای 993 هجری- اسدالغابه. ابن اثیر ج 1 ص 314 و ج 4 ص 25 متوفای 630 هجری.- الاصابة ج 2 ص 509. ابن جر العسقلانی شافعی متوفای 852 هجری.- الغدیر ج 1 ص 257. و. ج 3 ص 200. و. ج 10 ص 264- عقدالفرید ج 4 ص 29. و. ج 2 ص 144 متوفای 328 هجری- وقعة صفین. نصر بن مزاجم ص 92 و 89: متوفای 202 هجری- شرح نهجالبلاغه ابیالحدید ج 1 ص 256 و 361. و. ج 3 ص 100 و ج 4 ص 72- تذکرة الخواص ص 63. ابن الجوزی حنفی متوفای 654 هجری- تاریخ طبری ج 5 ص 167 و 168: طبری متوفای 310 هجری- الکامل ابن اثیر ج 3 ص 413: متوفای 606 هجری- مستدرک حاکم ج 1 ص 385. و. ج 2 ص 358 متوفای 258 هجری- تاریخ الخلفاء سیوطی ص 190 متوفای 911 هجری.