زمان مطالعه: < 1 دقیقه
دل غریب من از گردش زمانه گرفت++
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع++
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت
ز پشت پنجرهها دیدگان پر اشکم++
سراغ مدفن پنهان و بینشانه گرفت
نشان شعله و دود و نوای زهرا را++
توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت
مصیبتی است علی را که پیش چشمانش++
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
چه گفت فاطمه کان گونه با تاثر و غم++
علی مراسم تدفین او شبانه گرفت
فراق فاطمه را بو تراب باور کرد++
شبی که چوبهی تابوت را به شانه گرفت