چه خرم میوزد باد بهاری از دامن صحرا++
عبیر آمیز و نکهت بیز و عشرت خیز و بهجت زا
کنار جویباران رسته هر سو نو گلی از گل++
سپید و آبی و زرد و بنقش و نیلی و حمرا
به پیرامون هامون میزند گلهای گوناگون++
ره گبر و مسلمان و مجوس و کافر و ترسا
جلوس نو عروس گل، بود در حجلهی گلبن++
مصفا و چمن آرا و روح افزا و غم فرسا
کنار جوی، زنبق داده و رونق باغ را الحق++
ز شبنم صبحدم بر گوش مریم لولو لالا
به هر جا شد گهرافشان سحاب از دیدهی گریان++
روان گردید جوی و چشمه و رود و شط و دریا
چو شبنم روی گل شوید، صبا راه چمن پوید++
رخ گل بوسد و بوید، به یاد وامق و عذرا
به باغ اندر نگر زریون(1) به سر بنهاده طشت زر++
که چون خورشید محشر هست یک نی از زمین بالا
چرا از لاله و نرگس نمیپرسند اهل دل++
که اندر دستشان آیا که داد این ساغر و مینا؟
عجب نبود اگر لاف کلیمی میزند بلبل++
که گلبن آتش طور است و گلشن سینهی سینا
ترا پیوسته میخواند به سیر گلشن وحدت++
دهان غنچهی خاموش و بانگ بلبل گویا
در این فرخنده فصل بهجت افزا، به که بگذارم++
قدم از گلشن صورت به سیر گلشن معنا
در آن گلشن چو دیگر بلبلان رطب اللسان گردم++
به پای گلبنی کز آن گل توحید شد بویا
مصفا گلبن باغ رسالت، دوحهی(2) عفت++
ضیا افزای افلاک جلالت، زهرهی زهرا
خدیجه دختر پاک خویلد را جگر گوشه++
که شد از یمن مولودش جهان مرده دل، احبا
صفای قلب احمد، روشنی بخش دل حیدر++
شفیعهی روز محشر، فاطمه، صدیقهی کبرا
ز فیض مقدم این آیت قدسیه، تا محشر++
بنازد بر فلک یثرب، ببالد بر سمک بطحا
نبی، صدیقه و خیر النسا، فرمود در شانش++
زهی زان منطق شیرین، خهی زان گفتهی شیوا
زکیه، مطمئنه، راضیه، مرضیه، قدسیه++
که حیدر گفت در وصفش، بتول و نخبه و عذرا
به هنگام عبادت، آستانش قبلهی آدم++
به وقت عرض حاجت، آستینش در کف حوا
گرش خدمت قبول افتد، کنیز مطبخش مریم++
ورش عز وصول افتد، غلام درگهش عیسی
صبا از دور باش عصمتش همواره سرگردان++
سها(3) از کور باش عفتش در روز ناپیدا
وجودش رابط وحدت میان احمد و حیدر++
چو حسن سرمدی ما بین عقل و عشق بیپروا
قداست جفت با نامش، ملایک طایر بامش++
یکی میباشد از خدام او اندر جنان لعیا(4)
به زیر گنبد اخضر، دگر چون احمد و حیدر++
که آرد اینچنین دختر؟ که دارد جفت بی همتا
مگر تا دور احمد کور سیر قهقرا گیرد++
که زهرایی ببیند بار دیگر دیدهی بینا
وگرنه تا قیامت سال و ماه و هفته و ساعت++
اگر جویی نبینی مثل و مانندش دگر اصلا
به دامن پرورد زهرای دیگر مادر گیتی++
اگر گنجد درون جوز روزی پیکر جوزا
ببخشا بر من ای خاتون، محشر، گر که نتوانم++
ز نوک خامه سازم در ثنایت چامهای انشا
مگر مدحی که باشد در خور شأنت کسی داند؟++
مگر عقل بشر پی بر مقامت میبرد؟ حاشا
تویی ناموس داور، به که باشد مادحت حیدر++
که وصف قاف(5) را باید شنید از منطق عنقا
تو را شاید که حق مداح باشد، ورنه در مدحت++
چه گوید قطره؟ گیرم باشدش سنخیت دریا
من و مدح تو؟ خاکم بر دهان ای بضعهی احمد++
من و وصف تو؟ مهرم بر زبان ای نو گل طاها
در آن خلوت که ایزد شمع توصیف تو افروزد++
کرا قدرت که با پروانه بگذارد قدم آنجا؟
فدک را آنکه بگرفت از تو، غافل بود زین معنی++
که میباشد طفیل هستیت دنیا و مافیها
تو را در روز محشر میشناسند آن سیه رویان++
که غیر از ذیل پاکت نیست کس را عروه الوثقی
سزاوارت اگر مدحی ندانستم، دعا دانم++
دعا از من، اجابت از خدای عالی اعلی
بود تا فرض بر حجاج طوف کعبه در گیتی++
بود تا آیت معراج سبحان الذی اسری(6)
بهار عمر انصار تو ز آسیب خزان ایمن++
نهار بخت اغیار تو، همرنگ شب یلدا
1) زریون: گل شقایق زرد رنگ.
2) دوحه: درخت تناور.
3) سها: ستارهای کوچک در دب اکبر.
4) لعیا: دایهی حضرت امام حسین و خدمتگزار حضرت زهرا.
5) قاف: کوه قفقاز که به افسانه گویند محیط بر زمین است و جای عنقا.
6) سبحان الذی اسری: آیه «1» از سورهی اسری: «پاک و منزه است خداوندی که شب هنگام بندهی خود را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سیر داد».