جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فاطمه، یگانه بانوی عشق و پاکی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

مرحوم قطب الدّین راوندی در کتاب خود آورده است:

سلمان فارسی گفت: روزی به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم، آسیابی را جلوی آن حضرت دیدم که دستاس آن را با حالت خستگی و ضعف گرفته است و می چرخاند و مقداری جو، آرد می نمود؛ و در گوشه ای از اتاق، حسین علیه السلام را دیدم که از شدّت گرسنگی ناله می کرد.

گفتم: ای دختر رسول اللّه! چرا خود را در سختی و مشقّت قرار داده ای، با این که فضّه پیش خدمت شما است؟!

حضرت در جواب اظهار داشت: پدرم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: کارهای منزل یک روز بر عهده من و یک روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است.

گفتم: اجازه فرمائید که من کمک نمایم، یا آسیاب را بچرخانم، یا این که حسین علیه السلام را آرام کنم و دلداریش دهم؟

حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم، حسین آشناتر هستم؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهیّه گردد.

بنابراین من مشغول چرخانیدن دستاس شدم و چون مقداری از جوها را آرد کردم، صدای اذان را بگوشم رسید؛ پس برای اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله بجاآوردم.

و بعد از نماز، جریان حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را برای امیرالمؤ منین، علیّ علیه السلام تعریف کردم.

امام علیّ علیه السلام گریان شد و از مسجد بیرون رفت و پس از گذشت لحظاتی در حالی که تبسّم می نمود، به مسجد بازگشت.

حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله جریان را از علیّ علیه السلام جویا شد؟

و او اظهار داشت: چون بر فاطمه وارد شدم، وی را دیدم بر قفا خوابیده و حسین نیز روی سینه اش در خواب بود و سنگ آسیاب بدون آن که در دست کسی باشد، می چرخید!!

حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله فرمود: خداوند ملائکه ای را آفریده است تا در خدمت محمّد و اهل بیت او علیهم السلام باشند.(1)

همچنین أ نَس بن مالک به نقل از بلال حبشی اذان گوی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله حکایت کند:

روزی عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه علیها افتاد، دیدم که آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانیدن سنگ آسیاب برای تهیّه آرد

می باشد، در حالی که حسین علیه السلام در کنارش گریان بود.

عرض کردم: ای فاطمه! کدام برایت بهتر است: یا من دستاس را به چرخانم یا حسین را نگهداری نمایم تا آرام و ساکت شود.

حضرت زهراء سلام اللّه علیها فرمود: ای بلال! من بهتر می توانم فرزندم را آرام کنم؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردی که حضرت می خواست، برایش تهیّه نمودم.

سپس حضور مبارک رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله رسیدم، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتی؟

عرض کردم: یا رسول اللّه! به منزل فاطمه سلام اللّه علیها عبور کردم، او را دیدم که مشغول تهیّه آرد می باشد، من او را کمک کردم.

حضرت رسول فرمود: چون برای فاطمه دلسوزی کردی و او را ترحّم و کمک نمودی، از خداوند می خواهم که تو را کمک نماید.(2)


1) بحارالا نوار: ج 43، ص 28، ح 33، الخرایج و الجرایح: ج 2، 530، ح 6.

2) احقاق الحقّ: ج 25، ص 272.